یادداشتی پیرامون کتاب قلعه حیوانات
اثر: جرج اورول
📝متن یادداشت:
باسمه تعالیکتاب قلعه حیوانات که درستِ آن مزرعه حیوانات است از لحاظهای مختلف ستودنی است.از لحاظ ادبی زبانی ساده همراه با طنز و با سبک نمادین و بسیار جذاب استاز لحاظ شخصیت پردازی که همه نوع انسان از بیخیال و تنبل تا شجاع و... دارد.جملاتی حکیمانه در این کتاب بسیار است.این کتاب با نگاهی ناامیدانه به انقلابها میپردازد و ثمره انقلاب را دیکتاتوری و خروج از مسیر شعارهای آن انقلاب میداند که جمله اصلی کتاب هم همین است "همه حیوانات با هم برابرند اما بعضی برابرترند"نویسنده با تجربهی تلخ انقلاب شوروی و جنایات استالین و پاکسازی بزرگ او، انقلابها را بیفایده میداند اما ایکاش زنده میبود و انقلاب اسلامی را در ایران میدید. انقلابی که روی آرمانش ایستاده و نه تنها در نظام سرمایهداری غرق نشده بلکه در مقابل آن هم ایستاده است.جالب است که ضد انقلاب با تبلیغ این کتاب در پی آن هستند که ثابت کنند این انقلاب در ایران هم به همان سرنوشت گرفتار شده است.
📆کانال یادداشتهای حجت الاسلام راجی
به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن اسلامی
26 مرداد 1369 اولین گروه از رزمندگان اسلام که در جریان جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه جمهوری اسلامی ایران به اسارت این رژیم در آمده و تحت شدیدترین شکنجه ها قرار گرفته بودند، سرافرازانه به مهین عزیزمان بازگشتند.
یادم می آید که در آن ایام زن و مرد، پیر و جوان، کهنسال و خردسال، حدود 10 کیلومر مسیر را ـ که آن موقع جاده خاکی بود ـ با پای پیاده به استقبال اسرای آزاد شده از بند دژخیم رفتیم...
البته برخی از این رزمندگان عزیز نیز در زندان های حزب بعث عراق به درجه رفیع شهادت نائل شدند و حتی به میهن باز نگشتند.
در همان ایام بود که عنوان با مسمای « آزادگان » که الحق و الانصاف برازنده این غیور مردان عزتمند بود به این شیرمردان اختصاص یافت.
هم اکنون این مناسبت حماسی، با ایام اربعین حسینی متقارن شده است؛ بی تردید با جانفشانی ها و ایثارگری های شهیدان و آزادگان و رزمندگان جان برکف بود که استقلال کامل کشورمان حفظ شد و در ادامه ی آن رژیم سفاک بعث عراق و صدام سرنگون شد و مردم ستم دیده عراق نیز از چنگال این رژیم رهایی یافتند.اگر چه این رهایی با هزینه های گزافی نظیر اشغال توسط آمریکا و ... همراه بود.
به هر روی در عصر جدید که عصر ظهور نامیده می شود، دنیا ـ به ویژه کشور عزیزمان ایران که به حق توسط سردار دلها قرارگاه امام حسین (ع) نامیده شد ـ بیشتر از هر زمان دیگری نیازمند انسان هایی از جنس رزمندگان، آزادگان و شهدای دفاع مقدس است.
راز دلداگی جوانان به انقلاب و اسلام در این جمله زیبای سید شهیدان اهل قلم نهفته است که:
« جبهه های حق مجلای نوری است که همه پروانه ها را به خود می کشد و چه کند آن نوجوان اگر پروانه ی عاشقی در درون خود دارد؟»
کافی است که پروانه عاشقی درون خود داشته باشی، آنگاه مجلای نور شما را به سوی خود فرا خواهد خواند ...
لحظه به اسارت در آمدن قهرمان چزابه
شهید ماشاءالله پیل افکن، در ادامه عملیات چزابه. شش شبانه روز در مقابل و پشت جبهه دشمن بدون وقفه برای نجات تیپ ۷۷خراسان از محاصره، با دشمنان جنگید و آنقدر از مهمات ذخیره و دپو شده دشمن استفاده کرد تا مهمات آن محدوده به پایان رسید، آنگاه با لب تشنه و بدن خسته و گرسنه، و چشم ترکش خورده ایی که ۶ شبانه روز نخوابیده، در محاصره دشمن قرار گرفت و تنهایی به اسارت دشمن در آمد.اين قهرمان نا شناخته به تنهایی دو شبانه روز گردانهای زرهی و پیاده دشمن را زمین گیر کرد تا تیپ مشهد از محاصره، رهایی یابد.
دشمنان شکست خورده، خشم خود را با شکنجههای متعدد، از جمله بریدن دو دست توانمندش از بازو، بیرون آوردن دو چشم،شکستن دندان ها، پوست کندن سر و جمجمه و همچنین محاسن شریفش با پوست و گوشت صورتش و با نشاندن صدها گلوله در پیکر پاکش، اینگونه از او انتقام گرفتند. و چه عاشقانه به ديدار حق شتافت.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
مشخصات
یگان : لشگر 77 ثامن الائمه خراسان
نوع عضویت : ارتش - سرباز
نام پدر : علی
تحصیلات : ابتدایی
عملیات : عمليات مولاي متقيان (ع)
محل شهادت : تنگه چزابه
تاریخ شهادت : 1360/12/01
نحوه شهادت : شکنجه و اعدام صحرایی
تاریخ تدفین در گلزار شهدای پیل افکن شهر اسپاهی کلا از توابع آمل : 1361/02/03
طرح چندباره مفهوم «جهاد تبیین» از سوی رهبرانقلاب بر چه ضرورتهایی در عصر حاضر تأکید میکند؟
استراتژی آگاهیبخشی
طرح چندین باره موضوع «جهاد تبیین» از سوی رهبر حکیم انقلاب به عنوان رسالت جریان انقلابی در ماههای اخیر نشان از اهمیت مثالزدنی در این امر دارد. نگاهی به سیر مواضع رهبر انقلاب در 3 دهه گذشته البته بخوبی نشان از آن دارد که همزمان با فراگیری گفتمان توسعه و عبور جامعه از فضای پساانقلابی، ایشان نیز مباحث فرهنگی را به عنوان مهمترین اولویت جامعه مطرح کردند. پرسش از اینکه جامعهای که در دهه70 و با گذر از تجربه انقلاب اسلامی و دفاعمقدس بتدریج شاهد برجسته شدن ارزشهای فردمحور و مرکزیت یافتن نگاه عرفی به امور دنیوی بود، به چه سمتی خواهد رفت، مهمترین سوالی بود که در ذهن جامعهشناسان و تحلیلگران سیاسی طرح میشد. در چنین فضایی بولد کردن کلیدواژههایی همچون «تهاجم فرهنگی»، «ناتوی فرهنگی»، «جنگ نرم» و... نمایانگر آن بود که در پسپرده تحولات سیاسی و اقتصادی، بافت اجتماعی ایران نیز دچار تحولاتی است که در الگو و سبک زندگی و بینش شناختی نسل جدید خود را متبلور خواهد کرد. در این میان هر چند عمده بررسیها و آسیبشناسیها به تقلیل صورتمساله به چند مصداق ناهنجار محدود میشد اما بیشک محوریترین عاملی که در تمام 3 دهه گذشته مورد هجمه و سرمایهگذاری جریانات ضدانقلاب بود، تاثیرگذاری بر قوه شناختی جامعه ایران با نیت تجدیدنظر در اصول و مبانی دینی و ملی بوده است. تا جایی که میتوان در عمده آثار رسانهای تولید شده در شبکههای ماهوارهای، شاهد هجمه به اهرمهای ملی و دینی، با نیت ملیتزدایی و دینزدایی از جامعه هدف بود.
با این اوصاف طرح مساله «جهاد تبیین» و توجه به جنگ روایتها میتواند چه موضوعیتی داشته باشد؟ به عبارت دیگر، چرا رهبر انقلاب به جای تکرار و تاکید مجدد بر کلیدواژههایی همچون «تهاجم فرهنگی»، «جنگ نرم» و... که عمدتا بار سلبی و دفاعی دارند، بر مقوله تبیین تاکید کردهاند؟
تاکید بر عنصر «روایت» به عنوان عامل بنیادین در ایجاد فهم مشترک جمعی درباره حوادث مختلف مهمترین رکنی بود که رد آن را میتوان در مواضع رهبر انقلاب یافت. در همین زمینه سخنرانی چندی پیش ایشان در دیدار مداحان اهلبیت نیز از این قاعده مستثنا نبود و با توجه به کارویژه هیئات مذهبی و منبر به عنوان قدیمیترین و اصیلترین رسانه شیعه در طول تاریخ، بار دیگر این مهم مورد اشاره قرار گرفت. رهبر حکیم انقلاب در بخشی از بیاناتشان با اشاره به شیوه جهاد ائمه اطهار فرمودند: «ائمه جهاد نظامی که نمیکردند؛ جز معدودی - فقط حضرت امیرالمؤمنین، امام حسن مجتبی و حضرت امام حسین با شمشیر جنگیدند- بقیه ائمه که با شمشیر نجنگیدند؛ جهادشان چه بود؟ «جهاد تبیین». اینکه همین که بنده مکرر تکرار میکنم تبیین یا جهاد تبیین، - تبیین کنید، روشنگری کنید - هیأت، محل جهاد تبیین است. به نظر من از این «اَحیوا اَمرَنا» این نکته بسیار مهم استفاده میشود». معظمله پیش از این در جریان دیدار پرستاران در آذرماه نیز مساله «جهاد تبیین» را مورد تاکید قرار داده بودند. ایشان در تبیین رفتار خردمندانه و قدرت عقلانی حضرت زینب، به رفتار مدبرانه و سخنان شگفتانگیز آن بانوی بزرگ در مقابل حکام جابر و یاوهگویی همچون ابنزیاد و یزید اشاره کردند و گفتند: «آن اقتدار تاریخی، در مقابل مردم جای خود را به تبیین و سخنانی سرزنشبار میدهد که بعدها به یکی از عوامل قیام توابین در کوفه منجر میشود». رهبر معظم انقلاب «جهاد روایت و تبیین» را از دیگر ابعاد خردمندی و تدبیر عمیق حضرت زینب برشمردند و افزودند: آن حضرت با روایت حقیقی، تأثیرگذار و ماندگار کربلا، فرصت نداد روایت دشمن بر واقعیت غلبه کند. پیش از این در مهرماه سال جاری نیز رهبر انقلاب در ارتباط تصویری با مراسم عزاداری اربعین حسینی در دانشگاه تهران با مغتنم شمردن امکانات ناشی از فضای مجازی و رسانهای برای روشنگری و پاسخ به ابهامات، «تبیین و بازگویی حقایق»، «استفاده از شیوههای اخلاقی»، «بیان مسائل همراه با منطق، متانت، عقلانیت کامل و استفاده از عواطف انسانی» و «پرهیز از دشنام، تهمت، دروغ و فریبکاری در مواجهه با افکار عمومی» را اصول قطعی این جهاد خوانده بودند.
وطن امروز/ 18 بهمن 1400/ یونس مولایی
بخش هایی از کتاب فاطمه فاطمه است اثر دکتر علی شریعتی
از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است. فاطمه، یک “زن” بود، آنچنان که اسلام میخواهد که زن باشد.
وی در همهی ابعاد گوناگون “زن بودن” نمونه شده بود.
مظهر یک “دختر” ، در برابر پدرش.
مظهر یک “همسر”، در برابر شویاش.
مظهر یک “مادر”، در برابر فرزنداناش.
مظهر یک “زن مبارز و مسئول”، در برابر زماناش و سرنوشت جامعهاش.
وی خود یک “امام” است، یعنی یک نمونهی مثالی، یک تیپ ایدهآل برای زن، یک “اسوه”، یک “شاهد” برای هر زنی که میخواهد “شدن خویش” را خود انتخاب کند…».
فاطمه شدن، آسان نیست.
این ودیعهای است که باید معراجهای بزرگ را و پروازهای ماورایی را گام به گام و بال در بال علی باشد.
عظمتها و رنجهای علی را باید با او قسمت کند و او مسئولیت خطیری در تاریخ آزادی و جهاد و انسانیت دارد.
او حلقه واسطهای است که تسلسل ابراهیم تا محمد را به حسین تا منجی انتقامجوی نجاتبخش انتهای تاریخ میپیوندد.
فاطمه به تصریح شخص پیامبر، یکی از چهار چهره ی ممتاز زن در تاریخ انسان است: مریم، آسیه، خدیجه، و در آخر: فاطمه.
چرا در آخر؟
کامل ترین حلقه ی زنجیر تکامل در همه ی موجودات، در طول زمان و در همه ی دوره های تاریخی، آخرین؛ و نیز در انبیا، آخرین و فاطمه از زنان مثالی جهان، آخرین.
ارزش مریم به عیسی است که او را زاده و پرورده. ارزش آسیه (زن فرعون) به موسی است که او را پرورده و یاری کرده. ارزش خدیجه به محمد است که او را یاری کرده و به فاطمه که او را زاده و پرورده است.
و ارزش فاطمه؟
چه بگویم؟
به خدیجه؟
به محمد؟
به علی؟
به حسین؟
به زینب؟
به خودش!
فاطمه راه رفتن را در مبارزه آموخته است و سخن گفتن را در تبلیغ و کودکی را در مهد طوفان نهضت به سر آورده و جوانی را در کوره سیاست زمانهاش گداخته است. او یک زن مسلمان است: زنی که عفت اخلاقی او را از مسئولیت اجتماعی مبرا نمیکند. اکنون چند ساعتی است که از دفن پیغمبر میگذرد، در خانه او، علی با چند تن از بنیهاشم و یاران محبوب و عزیز پیغمبرکه به او وفادارند جمع شدهاند، به نشانه نفی آنچه در سقیفه روی داده است و سرپیچی از بیعتی که همه را بدان میخوانند. در مسجد، خلیفه خطبه ولایت خویش را خوانده و از مردم بیعت گرفته و عمر، کارگزار سیاست، تلاش بیاندازه میکند تا چند ناهمواری دیگر را که مانده است از پیش پای حکومت وی برگیرد و راه را بکوبد. و اکنون فاطمه، شخصاً به سراغ آنها میرود؛ هر شب، همراه علی، به مجالس آنها سر میزند. با آنها حرف میزند، فضایل علی را یکایک بر میشمارد، سفارشهای پیغمبر را یکایک به یادشان میآورد، با نفوذ معنوی، شخصیت بزرگ انسانی، آگاهی سیاسی، شناخت دقیقی که از اسلام و روح و آرمانهای اسلام دارد و بالاخره قدرت منطق و استدلال استوار خویش، حقانیت علی را ثابت مینماید و نشان میدهد بطلان انتخاباتی را که شده است. اثبات میکند فریبی را که خوردهاند.آشکار میسازد و عواقبی را که براین شتابزدگی سطحی و غافل گیری سیاسی بار خواهد شد بر میشمارد و آنان را از آینده ناپایدار و تیرهای که در انتظار اسلام و رهبری امت است بیم میدهد.
راویان تاریخ که این داستان را نقل میکنند حتی یک بار هم نشان نمید هند که در مجلس در برابر منطق فاطمه و تفسیر و تلقیای که از این حادثه دارد، مقاومت کرده باشند، همگی به او حق میدادند، همه به لغزش بزرگ خویش پیش او اعتراف میکردند، همه فضیلت علی و حقیقت او را اقرار داشتند و فاطمه از آنها قاطعانه میخواست که «شما ابوالحسن را بر باز گرفتن حقی که در راه آن میکوشد یاری کنید». اما همگی عذر میآوردند…
(سرانجام) روح آزرده او – همچون پرندهای مجروح که بالهایش را شکسته باشند- در سه گوشه غم زندانی و بیتاب است: چهره خاموش و درد مند همسرش، سیمای غمزده فرزندانش و خاک سرد و ساکت پدر، گوشه خانه عایشه.
فاطمه این چنین زیست و این چنین مرد و پس از مرگش زندگی دیگری را در تاریخ آغاز کرد. در چهره همه ستمدیدگان که بعدها در تاریخ اسلام بسیار شدند هالهای از فاطمه پیدا بود.
غصب شدگان، پایمال شدگان و همه قربانیان زور و فریب، نام فاطمه را شعار خویش داشتند. یاد فاطمه، در توالی قرون، پرورش مییافت و در زیر تازیانههای بیرحم و خونین خلافتهای جور و حکومتهای بیداد و غصب، رشد مییافت و همه دلهای مجروح را لبریز میساخت.
این است که همه جا در تاریخ ملتهای مسلمان و تودههای محروم در امت اسلامی، فاطمه منبع الهام آزادی و حق خواهی و عدالت طلبی و مبارزه با ستم و قساوت و تبعیض بوده است.
از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است ، فاطمه یک زن بود، آنچنان که اسلام میخواهد که زن باشد. “تصویر سیمای” او را پیامبر، خود رسم کرده بود واو را در کورههای سختی و فقر و مبارزه و آموزش های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.
وی در همه ابعاد گوناگون “زن بودن” نمونه شده بود. مظهر یک “دختر”، در برابر پدرش. مظهر یک “همسر”، در برابر شویش. مظهر یک “مادر” ، در برابر فرزندانش. مظهر یک “زن مبارز و مسئول”، در برابر زمانش و سرنوشت جامعهاش. وی خود یک “امام” است. یعنی یک نمونه مثالی، یک تیپ ایده آل برای، یک “اُسوه” یک “شاهد” برای هر زنی که میخواهد “شدن خویش” را خود انتخاب کند.
او با طفولیت شگفتش، با مبارزه مدامش در دو جبهه خارجی و داخلی در خانه پدرش، خانه همسرش، در جامعهاش، در اندیشه و رفتار و زندگیش، “چگونه بودن” را به زن پاسخ میداد. نمیدانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟ خواستم از “بوسوئه” تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لوئی، از “مریم” سخن میگفت.
گفت، هزار و هفتصد سال است که همه سخنوران عالم درباره مریم داد سخن دادهاند. هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملتها در شرق و غرب، ارزشهای مریم را بیان کردهاند.هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان، در ستایش مریم همه ذوق و قدرت خلاقهشان را بکار گرفتهاند. هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان، چهره نگاران، پیکره سازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندیهای اعجازگر کردهاند.
اما مجموعه گفتهها و اندیشهها و کوششها و هنرمندیهای همه در طول این قرنهای بسیار، به اندازه این یک کلمه نتوانستهاند عظمتهای مریم را باز گویند که: “مریم مادر عیسی است”.
و من خواستم با چنین شیوهای از فاطمه بگویم، باز درماندم
خواستم بگویم: فاطمه دختر خدیجه بزرگ است دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه دختر محمد(ص)است دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه همسر علی است دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه مادر حسنین است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه فاطمه است…
بخش هایی از کتاب فاطمه فاطمه است اثر مرحوم دکتر علی شریعتی
ماجرای این تصویر ماندگار ...
این تصویر یکی از معروف ترین و تأثیرگذارترین تصاویر به جا مانده از دفاع مقدس است؛ عکسی در اولین روزهای عملیات کربلای 5 گرفته شده است. عملیات کربلای 5؛ همان عملیاتی است که بلافاصله بعد از عملیات کربلای چهار که با عدم الفتح رزمندگان اسلام همراه شده بود، اجرایی شد و رزمندگان اسلام توانستند بصره را تهدید کنند و همین عملیات زمینه ساز صدور قطعنامه 598 در سال 1366 از سوی سازمان ملل شد.
احمد دهقان،نویسنده کتاب «سفر به گرای ۲۷۰ درجه» که شاهد عینی این تصویر بوده نوشته است : « عکس مربوط به سومین روز عملیات کربلای پنج در شلمچه است ... وقتی که گروهی از نیروهای ایرانی در محاصره نیروهای عراقی گیر افتاده بودند ...توی یکی از سنگرها ، عباس حصیبی شهید سمت چپ در عکس و علی شاه آبادی شهید سمت راست که یکی از سمینوفچی های دسته ادوات بوده ، کنار هم نشسته بودند که تیر سمینوف عراقی می خورد به سر حصیبی و رد می کند و می خورد به سر دومی ...سر حصیبی را باند پیچی کرده بودند ... عکس را هم رضا احمدی با دوربین علی شاه آبادی گرفته است ....»
شهید علی شاه آبادی، آن رزمنده جوان، دوربینش را برای ثبت تصاویر ماندگار دفاع مقدس و رزمندگان در تاریخ برده بود و نمی دانست که این دوربین تصویری را به ثبت خواهد رساند که سوژه اصلی آن، خودش و رفیقش هستند! ... یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.
چگونگی آزاد کردن بردگان (حکایت خوبان)
غلامی یک گرده نان در سفره داشت، سگی هم جلوی رویش ایستاده بود و غلام یک لقمه نان میخورد و یک لقمه هم به سگ میداد. وقتی امامحسن(ع) نزدیک آن مرد رسید پس از سلام و تعارف تبسمی به او کرد و فرمود: گرسنه میمانی و نانت را به این حیوان میدهی؟ غلام گفت: چه کنم؟ خجالت میکشم که من بخورم و آن سگ گرسنه باشد و نگاه کند. از این گذشته من میتوانم در گرسنگی صبر کنم، ولی او نمیتواند و صدا میزند و بچهها را میترساند. امامحسن(ع) او را تحسین کرد و پرسید اینجا چه کار میکنی؟ غلام گفت: باغ از آن فلان کس است و من برده او هستم و برای او کار میکنم. حضرت فرمود: از جایت حرکت نکن. اینجا بمان تا من برگردم حضرت رفت و غلام را از صاحبش خرید او را در راه خدا آزاد کرد و خواست به او سرمایهای بدهد. صاحب باغ از راه رسید و وقتی از کل ماجرا آگاه شد و بزرگواری امام را دید او هم از امامحسن پیروی کرد و باغ را به غلام بخشید و گفت نیکی از نیکی میزاید.
قصههای چهارده معصوم(ع) یوسف درودگر، ص 101
اعتماد به نفس
چیزی شبیه چتر است ، چتر باران رامتوقف نمی کند
اما کمک میکند زیر باران بمانیمو حتی از آن لذت هم ببریم...
خدا برای مردم نقاشی می کشدنقاش ها فکر می کنند زندگی یعنی فتح قله پیکاسوخطاط ها برای خدا خط و نشان می کشند....می ترسم روزی به نام تمدنبه گردن بعضی زنگوله بیندازند!می ترسم شلوارهای جین و چارلی کار دستمان بدهدو شکلات های انگلیسی دهانمان را ببندد...امسال به ساعت های کاسیو اطمینان کردیمو نماز صبحمان قضا شد!...خدا کند روایت فتح را فراموش نکنیم.
علیرضا قزوه
آنتونی گیدنز:« هیچ کدام از ما اگر چیزی نداشته باشیم که بتوانیم به خاطر آن بمیریم، چیزی هم نخواهیم داشت که به خاطر آن زندگی کنیم.»
امام جواد(ع) شهید ترور مناظرات علمی
امام جواد علیه السلام شهید ترور علمی و شهید مناظرات علمی است؛ مکتب اهل بیت عليهم السلام مکتب علم و فقاهت است ترور دانشمندان و عالمان ایرانی از سوی غرب و منافقین تداوم ترورهای علمی عصر کلاسیک و روزگار مآمون و معتصم است؛ مادام که جمهوری اسلامی در علم، گفت گو وجهاد پیشگام باشدپیروزاست!
مجتبی زارعی
سنجیده سخن بگوییم
مراقب حرفهايمان باشيم؛
حرفهايی كه ميزنيم دست دارند، دستهای بلندی كه گاهی گلويی را میفشارند و نفس فرد را میگيرند.
حرفهايی كه ميزنيم پا دارند، پاهای بزرگی كه گاهی جايشان را روی دلی میگذارند که برای هميشه میمانند.
حرفهايی كه ميزنيم چشم دارند، چشمهای سياهی كه گاهی به چشمهای دیگران نگاه میكنند و آنها را در شرمی بیکران فرو ميبرند.
پس مراقب حرفهايی كه ميزنيم باشيم چون که سنجیده سخن گفتن، از سکوت هم دشوارتر است …
هنگام درنگ
دیالوگ ماندگار فیلم کمال الملک ساخته زنده نام علی حاتمی
اتابک : استاد ، خواهش میکنم که ایران کوچک را تنها نگذارید
کمال الملک : شما از ایران دست بردارید مملکت بزرگی میشه!