وضعیت سیاسی منطقهاي در جنگ ایران و عراق
1- وضعیت سياسي منطقة خليجفارس پیش از جنگ
2- مواضع و اقدامات كشورهاي منطقه
1-2 حامیان عراق در جنگ 2-2 حامیان ايران در جنگ3-2 اسرائيل و جنگ ايران و عراق- تاثیر جنگ ايران و عراق بر روند صلح اعراب و اسرائيل 4-2 تركيه و جنگ ايران و عراق5-2 افغانستان و جنگ ايران و عراق
1-2 حامیان عراق در جنگ
2-2 حامیان ايران در جنگ
3-2 اسرائيل و جنگ ايران و عراق
- تاثیر جنگ ايران و عراق بر روند صلح اعراب و اسرائيل
4-2 تركيه و جنگ ايران و عراق
5-2 افغانستان و جنگ ايران و عراق
وضعیت سیاسی منطقهاي در جنگ ایران و عراق1- وضعیت سياسي منطقة خليجفارس پیش از جنگ
با وقوع و پيروزي انقلاب اسلامي ايران، رژيم شاه كه عامل سرسپرده امريكا در منطقه بود، ساقط گرديد و بناي استراتژي امريكا در منطقه خليجفارس كه بر دو ستون ايران و عربستان پيريزي شده بود، فرو ريخت. فروپاشي عمدهترين متحد امريكا در شرق خاورميانه، منطقة خليجفارس را در خلأ قدرت فرو برد و انقلاب اسلامي ايران نيز به علت پيوندش با آرمانهاي انقلابي اسلام، موج عظيمي از آرمانخواهي اسلامي را در تودههاي مسلمان منطقه ايجاد كرد. جنبشهاي اسلامي در كشورهاي منطقه رشد سريعي يافت و كنترل آن حتي در استبداديترين كشورهاي منطقه با دشواري مواجه شد. حكومت عربستان سعودي با قيام شيعيان چنان تهديد شده بود كه حاكمان اين كشور براي سركوب آنان از فرانسه كمك نظامي گرفتند. هنگامي كه مخالفين رژيم عربستان، كعبة معظمه را به اشغال خود درآوردند، 30هزار سرباز سعودي به فرماندهي ژاندارمهاي ضد شورشي فرانسه پس از دريافت وسايل ضد تروريستي، كه با يك هواپيما از فرانسه رسيد، توانستند پس از 12 ساعت به اشغال كعبه خاتمه دهند. همزمان با مستقر شدن فرانسويها در موقعيت فرماندهي و كنترل بحران، معلوم شد كه عدهاي از افسران سعودي به مخالفين پيوستهاند و اشغال مسجدالحرام جزئي از يك قيام وسيعتري بوده است كه از حمايت بخشي از نيروهاي ارتش سعودي نيز برخوردار بوده است. همچنين در ديگر كشورهاي حوزة خليجفارس از جمله كويت، امارات و بحرين نيز نهضتهاي ضد بيگانه و آرمانخواهانه گسترش چشمگيري يافت.
در كشور عراق نيز موجي از ناآرامي در ميان شيعيان به وجود آمد كه موجب وحشت رژيم حاكم بر اين كشور شد و همانطور كه قبلاً اشاره گرديد حمايت آيتالله صدر از انقلاب اسلامي ايران، به شهادت وي و خواهرش انجاميد.در مجموع مردم كشورهاي منطقه خليجفارس با الهام از انقلاب اسلامي ايران، تحركاتي را آغاز كردند كه باعث بروز برخي از ناآراميها در سطح منطقه شد و حكومتها ضمن سركوب اين تحركات به موضعگيري عليه انقلاب اسلامي پرداختند و در عمل، ائتلافي منطقهاي عليه ايران به وجود آوردند تا از حركتهايي شبيه انقلاب اسلامي ايران در منطقه جلوگيري كنند.2- مواضع و اقدامات كشورهاي منطقه1-2 حامیان عراق در جنگ
به استثناي چند كشور عرب چون سوريه و ليبي، بقية كشورهاي عرب در دوران جنگ ايران و عراق از حكومت عراق حمايت ميكردند. اين كشورها در زمينههاي اقتصادي، سياسي و حتي نظامي و در قالب نهادهاي عربي و اسلامي چون شوراي همكاري خليجفارس، اتحادية عرب و سازمان كنفرانس اسلامي به پشتيباني و حمايت از كشور عراق ميپرداختند كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
1ـ كشورهاي عربي در كنفرانس سران عرب كه قبل از شروع جنگ در جده برگزار شد، در جريان حملة عراق به ايران قرار گرفته، موافقت خود را با تجاوز صدام اعلام كردند در اين نشست تنها ليبي و سوريه با اين اقدام عراق مخالفت ورزيدند و حمايت خودشان را از ايران اعلام كردند.2ـ کشورهاي منطقه با قول حمايت سياسي و کمک 30 ميليارد دلاري قبل از شروع جنگ، صدام را پشتيبانيکردند. در راه نهادينهکردن اين حمايت، شوراي همكاري خليجفارس در اسفند 1359 با شركت شش کشور عربي حاشيه خليجفارس (عربستان، کويت، امارات، بحرين، عمان و قطر) شکل گرفت.3ـ "کردزمن" محقق امور نظامي، در کتاب درسهايي از جنگ مدرن، درباره کمکهاي کشورهاي عربي منطقه به عراق مينويسد: «اخبار تأييد شده حاکي است که کويت، بحرين، قطر و عربستان سعودي، دو روز قبل از آغاز حمله عراق به ايران، موافقت کرده بودند که از نظر مالي به عراق کمک کنند.»4ـ کويت اعلام کرد که در دو نوبت در فروردين و آبان 1360 هفت ميليارد دلار به عراق کمک کرده است. علاوه بر آن، کويت مرز عبدلي، نويسيب و بندر شعيبه و همچنين جزيره بوبيان را براي نقل و انتقالات و واردات تسليحات و تجهيزات نظامي و نيز استفاده نظامي در اختيار عراق قرار داد.5 ـ عربستان درآمد فروش نفت از منطقه بيطرف خفجي را به ميزان 350هزار بشکه در روز در اختيار عراق قرار ميداد و زماني که عراق نميتوانست نفت صادر کند، به جاي عراق نفت ميفروخت و درآمد آن را در اختيار آن کشور ميگذاشت.6 ـ كشورهاي عرب عضو شوراي همكاري خليجفارس، آنچنانكه حاكم بحرين در اجلاس چهارم شورا (نوامبر 1983 / آبان 1362در دوحه) اعلام نمود، تا آبان 1362، 40 ميليارد دلار به عراق كمك نقدي كردهاند كه اين كمك جدا از كمكهاي لجستيكي و تداركاتي به عراق بوده است.7ـ عربستان اجازه داد تا نفت عراق از طريق احداث لوله به بندر ينبع در جنوب غربي عربستان انتقال يابد و از آنجا به خريداران فروخته شود.كشورهاي عربي همچنين در قالب اتحادية عرب سعي مينمودند در جنگ از عراق پشتيباني كنند. البته اقدامات اين سازمان به دليل ماهيتش، طبيعي به نظر ميرسيد. به عنوان مثال، كميتة 7 نفرة اتحادية عرب بعد از عمليات خيبر در منطقه هور و جزاير مجنون كه رزمندگان ايراني به پيروزيهايي دست يافتند، در بغداد تشكيل شد كه هدف عمدة آن ترغيب كشورهاي جهان به نخريدن نفت از ايران و نفروختن اسلحه به آن بوده است و مسلماً در زماني كه ايران در حال جنگ با عراق بود، اين يك حركت ضد ايراني و در جهت حمايت از عراق محسوب ميگرديد.در سازمان كنفرانس اسلامي نيز به جز چند كشور معدود، بقيه كشورها جانب عراق را گرفته بودند و در آغاز جنگ نه تنها عراق را محكوم نكردند، بلكه مواضعي اتخاذ كردند كه به نفع حكومت عراق بود. در پايان جنگ نيز زماني كه ايران درست در موقعيت عراق در اوايل جنگ بود، ايران را به عنوان اشغالگر معرفي نمودند.علاوه بر آنچه ذكر شد، هر يك از كشورهاي عربي به تنهايي نيز به كمك عراق شتافتند. مثلاً مصر تأمينكنندة نيازمنديهاي تسليحاتي (ساخت روسيه) عراق بوده است و خلأ قطع ارسال قطعات و لوازم يدكي را كه از طرف روسيه در مقاطعي از دوران جنگ ايجاد شده بود، پر ميكرد. مصر همچنين تعدادي از تكنسينهاي خود را به پايگاه الرشيد عراق (مركز استقرار ميگهاي 25) براي آموزش اعزام كرد و با درخواستهاي مكرر عراق براي تجهيزات خاص مانند سيستم دفاع هوايي و غيره موافقت ميكرد و تجهيزات مربوطه را نيز ارسال مينمود.دولت اردن با در اختيار گذاشتن بندر عقبة خود در خليج عقبه، راههاي مواصلاتي عراق را براي تداركات لازم تأمين ميكرد. اين بندر در زماني كه عراق در خليجفارس به لحاظ كشتيراني با مشكل مواجه شده بود، براي اين كشور اهميتي حياتي داشت. همچنين بعضي از كشورهاي عربي چون سودان، نيروي داوطلب نظامي در اختيار دولت عراق قرار ميدادند.خلاصه اينكه كشورهاي عربي به جز ليبي، سوريه و الجزاير، به طور انفرادي يا در قالب سازمانهاي عربي و اسلامي و حتي سازمان ملل متحد، مواضعي را اتخاذ ميكردند كه همه در جهت منافع عراق و پشتيباني از اين كشور بود. آنها در سه بعد اقتصادي، سياسي و نظامي در جنگ از عراق حمايت كردند و نه تنها حاضر نشدند عراق را به عنوان متجاوز معرفي نمايند بلكه در اواخر جنگ كه نيروهاي ايران بخشهايي از خاك عراق را به عنوان تنبيه متجاوز تصرف نمودند، ايران را محكوم و به عنوان اشغالگر معرفي كردند.2-2 حامیان ايران در جنگ
دو كشور سوريه و ليبي به دلايل زير از ايران در مقابل عراق حمايت كردند:
كشور سوريه قسمتي از سرزمينش را در جنگ با اسرائيل از دست داده بود و خواهان خروج بدون شرط اسرائيل از بلنديهاي جولان و مخالف سازش و مذاكره با اين كشور بوده و هست. سوريه به اتفاق برخي از كشورهاي عربي، جبهه پايداري اعراب در مقابل اسرائيل را تشكيل دادند. ايران نيز بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، صراحتاً مخالفت خود را با سياستهاي اسرائيل اعلام كرد و بر اساس قانون اساسي، خود را متعهد به دفاع از حقوق مسلمانان در كليه نقاط جهان از جمله حقوق مسلمانان سوريه، فلسطين و لبنان در مقابل اسرائيل ميدانست كه اين قرابت ديدگاههاي سوريه و ايران خود به خود باعث نزديكي دو كشور در مقابل اسرائيل شد.اما چرا سوريه از عراق حمايت نكرد؟ علت آن اين است كه عراق و سوريه به لحاظ ايدئولوژيك با هم تعارض داشتند؛ حزب بعث سوريه و حزب بعث عراق هر كدام داعيه رهبري جهان عرب را داشتند و وجود رقيب را غيرقابل تحمل ميدانستند. بنابراين وجود تضاد ايدئولوژيك بين سوريه و عراق و اشتراك نظر ايران و سوريه در مقابل اسرائيل باعث شده بود سوريه از ايران در مقابل عراق حمايت كند و در مقابل آن، حمايت ايران را در قبال اسرائيل كسب نمايد. طبعاً اگر سوريه از ايران در مقابل عراق حمايت نميكرد به احتمال زياد به دليل آنكه اكثر كشورهاي قدرتمند عرب حاضر به مذاكره با اسرائيل بودند، سوريه در موازنة قوا در قبال اسرائيل بازنده ميشد و نميتوانست اسرائيل را مجبور نمايد كه به خواستههايش تن در دهد.پس از امضاي معاهدة كمپديويد بين مصر و اسرائيل و رانده شدن مصر از كشورهاي راديكال عربي، ليبي به همراه سوريه و الجزاير گروه جبهه پايداري اعراب را تشكيل دادند و مخالف مذاكرات صلح اعراب و اسرائيل بودند. ايران نيز ضمن حمايت كامل خود از اين جبهه، به همراه اين كشورها مخالفت خود را با سازش و مذاكره با اسرائيل اعلام كرد. از طرفي، ليبي و عراق هر دو به دنبال آن بودند كه با تمسك به مسئلة فلسطين، رهبري جهان عرب را بهدست آورند و به همين دليل نميتوانستند همديگر را تحمل نمايند و از اين نظر با هم تعارض داشتند، لذا وجود سازگاري منافع بين ليبي و ايران و تعارض منافع بين ليبي و عراق سبب شد كه ليبي نيز چون سوريه در جنگ از ايران حمايت بكند.دو كشور سوريه و ليبي اغلب در زمينة سياسي از ايران حمايت ميكردند. اين دو كشور ابتدا در كنفرانس سران عرب ـ كه چند ماه قبل از آغاز جنگ در جده تشكيل شده بود و در آن كشورهاي عربي درباره اختلافات مرزي ايران و عراق جانب عراق را گرفته بودند ـ از ايران حمايت نمودند.سوريه و ليبي پس از آغاز جنگ نيز حملة عراق را به شدت محكوم كردند. اين دو كشور در قالب سازمانهاي بينالمللي همچون سازمان كنفرانس اسلامي، اغلب جانب ايران را ميگرفتند و از ايران دفاع ميكردند.سوريه، در جريان جنگ عراق و ايران، در زماني كه عراق براي صدور نفت خود، به خط لولة نفتييي كه از سوريه ميگذشت احتياج مبرم داشت، اقدام به قطع جريان نفت عراق از اين مسير كرد. اين عمل به دليل كاستن بخش مهمي از درآمد ارزي عراق، كمك شاياني به ايران بود. البته با اين اقدام درآمدي كه سوريه از اين طريق كسب ميكرد قطع شد، كه ايران آن را جبران كرد.علاوه براين، از جنبة تسليحاتي، سوريه و ليبي در بعضي مواقع، برخي تسليحات عمدتاً روسي به ايران واگذار كردهاند كه از اين نظر براي ايران بسيار حائز اهميت بوده است.هيچ يك از كشورهاي همساية ايران يعني تركيه، اتحاد جماهير شوروي سابق، افغانستان، پاكستان، عمان، امارات متحدة عربي، قطر، بحرين، عربستان و كويت در جنگ از ايران حمايت نكردند. تركيه و پاكستان با اعلام سياست بيطرفي، در بعضي مواقع سعي ميكردند نقش ميانجي را بين ايران و عراق ايفا نمايند. كشورهاي حاشية جنوبي خليجفارس در عمل از عراق حمايت نظامي، سياسي و اقتصادي ميكردند. افغانستان نيز به علت جنگ داخلي نه تنها توان آن را نداشت كه از ايران حمايت كند، بلكه نيروهاي دولتي افغانستان گاهي با تحركات مرزي و ايذايي، مشكلاتي براي نيروهاي مرزي ايران ايجاد ميكردند. اتحاد جماهير شوروي سابق نيز در آغاز جنگ سياست بيطرفي را انتخاب كرد، ولي در بيشتر دوران جنگ از عراق حمايت سياسي و به ويژه حمايت نظامي و تسليحاتي ميكرد. البته گفته ميشود اين كشور در آغاز جنگ عراق عليه ايران، آمادگي خود را براي ارسال تجهيزات نظامي به ايران اعلام كرد، اما از آنجايي كه يكي از شعارهاي انقلاب اسلامي شعار نه شرقي، نه غربي بود، ايران به اين واكنش شوروي پاسخ منفي داد. در دوران جنگ هرگاه شوروي با مشاهدة برتري نيروهاي ايران در جبههها، احتمال پيروزي ايران را ميداد. و خطر اضمحلال عراق را حس ميكرد، تجهيزات نظامي خود را به عراق ارسال مينمود. اصليترين تأمين كننده تسليحات و تجهيزات نظامي عراق در طول جنگ با ايران، شوروي بود.در مجموع ميتوان گفت هيچ يك از كشورهاي همسايه نه تنها از ايران حمايت نكردند، بلكه بيشتر از عراق جانبداري ميكردند و حداكثر كمك برخي از اين كشورها به ايران، اعلام بيطرفي بود.3-2 اسرائيل و جنگ ايران و عراق - تاثیر جنگ ايران و عراق بر روند صلح اعراب و اسرائيل
قبل از آغاز جنگ، در بين كشورهاي عرب و غيرعرب جناحبنديهايي شده بود كه كم و بيش تحت تأثير رقابت دو ابرقدرت شوروي و امريكا و همچنين چگونگي موضعگيري در برابر مسئلة فلسطين بود. در ميان كشورهاي عربي، برخي چون سوريه، ليبي، الجزاير و عراق با داشتن گرايشهاي راديكال، تا اندازهاي به ابرقدرت شوروي نزديك بودند و از مذاكرات صلح اعراب و اسرائيل ناراضي به نظر ميرسيدند و در نتيجه مخالف ادامة مذاكرات صلح خاورميانه بودند. در مقابل، گروه ديگري از كشورهاي عربي همچون مصر، اردن و عربستان سعودي نظر مساعدي با تداوم گفتوگوهاي صلح اعراب و اسرائيل داشتند و با ايالات متحدة امريكا نيز پيمانهايي براي نزديكي و همكاري به امضا رسانده بودند. ايران نيز پس از وقوع انقلاب اسلامي، همچون كشورهاي راديكال عرب، مخالف مذاكرات صلح اعراب و اسرائيل بود. البته مخالفت ايران بيش از آنكه ماهيت قومي و عربي داشته باشد، برخاسته از مواضع آرمانگرايانه و اسلامخواهانه و ظلم ستيزي بوده است. قطع رابطه ايران و امريكا در فروردين 1359، ايران را در پيشاني جناح ضد امريكايي كشورهاي منطقه قرار داد.
با آغاز جنگ ايران و عراق، امريكا تلاش نمود كه با ايجاد روابط سياسي، عراق را در بلوك غرب جذب كرده و اين كشور را وارد بلوك طرفدار غرب و ميانهروي اعراب سازد. براي همين دو كشور امريكا و عراق از سال 1980 تقريباً در همه سطوح روابط عادي خود را آغاز كردند و سرانجام پس از 21 سال قطع رابطة رسمي، دو كشور در 27 نوامبر 1984 روابط رسمي برقرار ساختند. خصومت مشترك امريكا و عراق با ايران باعث شد دو كشور به هم نزديك شوند و در نتيجه موازنة قوا در منطقه دچار تحولاتي گردد. عراق در چارچوب سياستهاي امريكا به بلوك ميانهروي اعراب يعني اردن، مصر، عربستان سعودي و ديگر كشورهاي عرب خليجفارس و جناح فتح سازمان آزاديبخش فلسطين پيوست و برعكس گذشتة خود، روابطش را با شوروي كاهش داد و مهمتر از همه از كوششهاي صلح خاورميانه (اعراب و اسرائيل) حمايت كرد.هرچند كه ايالات متحده نتوانست عراق را به طور كامل جذب بلوك غرب كند، ولي اين تغيير موضع، از بلوك شرق به بلوك غرب به طور نسبي در طول جنگ ادامه داشت. بدين صورت كه عراق در ازاي همراهي با كشورهاي ميانهروي عرب و حمايت از گفتوگوهاي صلح اعراب و اسرائيل، توانست حمايت امريكا را در طول جنگ با ايران كسب كند.از ديگر آثار جنگ عراق عليه ايران در منطقة خاورميانه، تأسيس شوراي همكاري خليجفارس است. كشورهاي كوچك سواحل جنوبي خليجفارس در چارچوب سياستهاي امريكا و بر اثر تبليغات مداوم رژيم بعثي مبني بر اينكه از سوي ايران در معرض تهديد هستند، مبادرت به تأسيس اين شورا نمودند. گذشت زمان نشان داد اولاً، خطر اصلي براي اين كشورها، نه ايران، بلكه عراق است كه با حمله به كويت در سال 1990 اثبات شد. ثانياً، مشخص شد كه چنين اتحادي هرگز توانايي دفع يك تجاوز نظامي كه يك قدرت بزرگتري در منطقه تحميل كند، نخواهد داشت.در هر حال، جنگ ايران و عراق مدتها مسئلة اعراب و اسرائيل را تحتالشعاع قرار داد و اسرائيل نيز از اين فرصت سود جست و جنوب لبنان را به اشغال خود درآورد. در اين بين تنها ايران بود كه با حمايت از مبارزان فلسطيني به كمك مردم و دولت لبنان شتافت و بر ضرورت كمك دولتهاي منطقه به مردم فلسطين و لبنان براي مقابله با اسرائيل، تأكيد ميكرد.
- اسرائیل در جنگ ایران و عراق
گرچه به نظر ميرسد دولت اسرائيل به صورت علني نقشي در راهاندازي جنگ عراق عليه ايران نداشته است ولي چون اسرائيل در كنگره امريكا داراي لابي بسياري قوي است كه در سطح جهان از منافع صهيونيستها و يهوديان دفاع ميكنند لذا ميتوان تا اندازهاي تصميم دولت امريكا براي مهار انقلاب اسلامي ايران از طريق تحريك عراق در حمله به ايران را متأثر از نفوذ لابي صهيونيست كنگرة امريكا دانست.به هر حال، بديهي است كه دولت اسرائيل به دليل اينكه از هر دو كشور ايران و عراق احساس خطر ميكرد، همواره در تلاش بود كه به روشهاي مختلف زمينههاي موجود بحران بين دو كشور تشديد و منجر به جنگ شود تا خود از وجود تهديدات امنيتي عراق و ايران آسودهخاطر گردد. از جمله، اسرائيل با اين هدف همواره از طريق تبليغات سعي ميكرد زمينههاي بحران را برجسته سازد و دو كشور را تحريك به آغاز جنگ نمايد.با سقوط رژيم شاه و پيروزي انقلاب اسلامي، اسرائيل نه تنها يكي از دوستان خود را از دست داد، بلكه كشوري با شعارهاي جديتر و عزمي راسختر به ساير مخالفينش در منطقه اضافه شد، لذا نابودي يا حداقل تضعيف جمهوري اسلامي يكي از آرزوها و اهداف اسرائيل محسوب ميشد اما به دليل تعارضات قبلي با كشوري همچون عراق، نميتوانست به طور رسمي و علني به حمايت از آن برخيزد. اسرائيل حتي در يك مقطع زماني از موقعيت جنگي بين ايران و عراق حداكثر استفاده را كرد و با بمباران نيروگاه اتمي "ازيراك" عراق، خطرات احتمالي آتي آن عليه خويش را خنثي ساخت.با اين همه، اسرائيل همچون امريكا و ساير كشورهاي غربي از پيروزي نظامي ايران بر عراق بسيار نگران بود، زيرا در اين صورت موازنه قوا در منطقه به شدت به نفع ايران تغيير ميكرد كه اين به هيچ وجه با منافع اسرائيل سازگاري نداشت.بزرگترين خدمت اسرائيل به عراق، حمله ارتش اسرائيل به جنوب لبنان در روزهاي بعد از آزادسازي خرمشهر بود؛ زيرا اين حمله باعث انحراف افكار عمومي دنيا به اين نقطه از جهان و حتي غفلت كوتاه مدت ايران از جبهههاي جنگ به مسئلة جنوب لبنان شد. همين مسئله موجب تأخير در عمليات بعدي ايران گرديد و در اين مدت عراق موفق شد تا با بازسازي نيروهاي خود و ايجاد خطوط مستحكم دفاعي، از پيشروي رزمندگان در منطقه شرق بصره (عمليات رمضان) جلوگيري كند.4-2 تركيه و جنگ ايران و عراق
در مجموع خطمشي آنكارا درباره جنگ تحميلي و طرفهاي درگير در آن را ميتوان بازتاب اصولي دانست كه پايههاي سياست خاورميانهاي تركيه را از دهة 70 ميلادي به بعد تشكيل ميدهند. خلاصة اين اصول چنين است:
1ـ عدم مداخله در امور داخلي دولتهاي خاورميانه.2ـ عدم مداخله در منازعات ميان دولتهاي منطقه.3ـ توسعه روابط دوجانبه با همه دولتهاي منطقه.4ـ حمايت از استمرار جدايي و تفرق سيستم دولتهاي عرب و ممانعت از تشكيل يك ابردولت منسجم متشكل از دولتهاي عربي.5ـ افزايش عايدات تجاري و به حداكثر رساندن مناسبات و پيوندهاي اقتصادي.6ـ تفكيك روابط خاورميانهاي تركيه از نقش آن در درون ائتلاف غرب.7ـ حفظ يك موازنه دقيق و ظريف در برخورد با مسئله اسرائيل ـ فلسطين.تعقيب اصول فوق در سياست خارجي تركيه سبب شد تا اين كشور در جنگ ايران و عراق سياست بيطرفي فعال يا مثبت را اتخاذ كند. اين سياست تركيه مشتمل بر دو عنصر اساسي بود: نخست، عدم مداخله در مناقشه ايران و عراق و توسعه همكاري با طرفين متخاصم در زمينههاي اقتصادي. دوم، ميانجيگري و ارائة راهحلهايي جهت خاتمه بخشيدن به جنگ.با توجه به نياز شديد اقتصاد تركيه به منابع مالي جديد، اتخاذ يك خطمشي بيطرفانه به آن كشور فرصت ميداد تا بتواند از طريق صادرات كالا به ايران و عراق درآمدهاي ارزي قابل توجهي نصيب خود سازد. بنابراين تداوم و گسترش همكاريهاي ميان تركيه و هر دو طرف درگير در جنگ براي تركيه ضرورتي اجتنابناپذير بود. مجلة ميدلايست ضمن مقالهاي در سال 1984 در اينباره نوشت كه بيطرفي تركيه در جنگ ايران و عراق پاداش اقتصادي عظيمي را براي آن كشور به ارمغان آورده است.بنابراين عدم مداخله در مسائل جنگ و تداوم همكاري با طرفين درگير، منافع بسياري براي تركيه داشت و تركيه در مقابل هر حركتي كه ممكن بود سياست بيطرفانهاش را نسبت به جنگ ايران و عراق مختل سازد، واكنش نشان ميداد. به عنوان مثال، هنگامي كه برخي از مطبوعات و محافل سياسي تركيه كه مخالف نزديكي تهران و آنكارا بودند، لب به انتقاد عليه انقلاب اسلامي گشودند و به سفر مقامات ايران از جمله ميرحسين موسوي نخستوزير وقت اعتراض كردند، تورگوت اوزال نخستوزير تركيه برآشفته شد و اقدامات آنها را سرزنش كرد.به هر حال، سياست تركيه در قبال جنگ ايران و عراق سياست بيطرفي مثبت بوده است كه پيروي از اين سياست خود ناشي از الزامات اقتصادي تركيه، نگراني از گسترش جنگ، فشار غرب بر تركيه، كسب پرستيژ و اعتبار بينالمللي و همچنين اصولي بوده است كه ابتدا به آن اشاره شد و تركيه تا اواخر جنگ همچنان از آن تبعيت مينمود. جنگ ايران و عراق دو دستاورد مهم اقتصادي و امنيتي براي تركيه داشت:1ـ منافع اقتصادي: تركيه بعد از شروع جنگ ايران و عراق با تجديدنظر در جهتگيريهاي اقتصادي خود، يك استراتژي مبتني بر توسعه صادرات را در پيش گرفت و توانست از جنگ ايران و عراق همچون فرصتي گرانبها در تحقق اهداف سياستهاي نوين اقتصادي خود بهرهبرداري كند، به گونهاي كه برخي محققان، از تركيه به عنوان برندة اصلي جنگ ايران و عراق ياد ميكنند. تركيه با استفاده از اين فرصت ضمن تنوع بخشيدن به اقلام صادراتي خود، ميزان آن را نيز افزايش داد و عايدات ارزي سرشاري از طرفين متخاصم دريافت كرد و از اين طريق اقتصاد متزلزل خود را از گرداب هولناك تورم سه رقمي رهايي بخشيد. مقايسه نرخ تورم تركيه طي مراحل آغازين، مياني و پاياني جنگ، به خوبي بازگو كنندة چنين واقعيتي است. بر اساس آمار منتشره، نرخ تورم در تركيه در سال 1980 رقمي حدود 108 درصد بوده در حالي كه نرخ تورم اين كشور در سال 1986 به 31 درصد رسيده است. اين موفقيت چشمگير تا حدود زيادي مرهون رشد درآمدهاي صادراتي محسوب ميشود كه به واسطه جنگ ايران و عراق حاصل شده بود.بهبود عملكرد صادراتي تركيه كه جنگ ايران و عراق نقش مؤثري در شكلگيري آن ايفا نمود به دولتمردان آنكارا ياري رساند تا بتوانند در برنامههاي اصلاحاتي و بهبود اقتصادي خود توفيقاتي بيابند.از طرف ديگر، به علت گسترش جنگ به خليجفارس و محدوديت كشتيراني از اين آبراه مهم، تركيه همچون پلي بود كه دو كشور ايران و عراق را به اروپا و بازار مصرف و توليد آن مرتبط ميكرد. به علت محدوديت ظرفيت بنادر جنوبي ايران، بخش مهمي از واردات مورد نياز كشور كه از مبدأ كشورهاي اروپايي بارگيري ميشد، از طريق بنادر تركيه و سپس راههاي زميني آن كشور (راهآهن و راه شوسه) به مرزهاي شمال غربي ايران و از آنجا به مراكز توزيع منتقل ميگرديد. همچنين كالاهاي ايراني نيز از راه تركيه به اروپا صادر ميشد كه اين افزايش عايدات ارزي ناشي از ترانزيت كالا را براي تركيه به همراه داشت.كشور عراق نيز همچون ايران در صادرات و واردات كالا از طريق خليجفارس دچار مشكل بود و تركيه توانست اين مشكل عراق را مخصوصاً در زمينة صدور نفت اين كشور از طريق خط لوله به خوبي حل نمايد و همچنين از راه ترانزيت كالاي عراق (وارداتي و صادراتي) سود سرشاري را نصيب خود سازد.2ـ دستاوردهاي امنيتي: آغاز و تداوم جنگ ايران و عراق دستاورد امنيتي مهمي براي تركيه داشت. در واقع دو كشور ايران و عراق دو قدرت نظامي برتر در منطقه بودند كه جنگ موجب تضعيف همزمان هر دو كشور شد و به تبع آن آسودگيخاطر تركيه از تهديد امنيتي ناشي از دو همسايه قدرتمند را به دنبال داشت.در مجموع تركيه در جنگ ايران و عراق توانست اقتصاد بحرانزدة خود را سامان داده و تا اندازهاي از تهديدات احتمالي ايران و عراق عليه خود آسودهخاطر گردد.5-افغانستان و جنگ ايران و عراق
مردم افغانستان بعد از آغاز حمله اتحاد جماهير شوروي سابق به اين كشور به مقاومت در مقابل ارتش شوروي برخاسته و گروههاي مجاهد افغاني هر يك با تجهيز خود سعي ميكردند به اشغال كشورشان پايان دهند. چند ميليون از مردم افغانستان نيز به كشورهايي نظير ايران و پاكستان مهاجرت نمودند و در اين كشورها سكني گزيدند. مواضع مجاهدين و مردم افغانستان در قبال جنگ ايران و عراق به طور خلاصه چنين بود:
مجاهدين (گروههاي) افغاني شيعه: همة گروهها و مجاهدين افغاني شيعه به طور كامل از انقلاب اسلامي ايران و دفاع مقدس در مقابل عراق حمايت و پشتيباني مينمودند. اين مجاهدين هرچند كه خود از ايران كمك دريافت ميكردند و قادر به ارائة كمكهاي اقتصادي و نظامي نبودند ولي به علت قرابت مذهبي با ايرانيان و با توجه به اينكه جمهوري اسلامي ايران حمله شوروي به افغانستان را به شدت محكوم كرده بود، از ايران در مقابل عراق حمايت سياسي و معنوي ميكردند.مردم افغانستان: افكار عمومي افغانستان نيز ضمن حمايت از ايران در مقابل عراق، خواهان حفظ جمهوري اسلامي ايران و جلوگيري از تضعيف آن به وسيله جنگ بودند. طبيعي به نظر ميرسيد كه مردم افغانستان نيز به تبع ايران خواهان تشكيل جمهوري اسلامي در اين كشور و خروج شوروي از افغانستان بودند و از اين نظر انقلاب ايران به عنوان الگويي از حكومت اسلامي براي آنها بود و اميد داشتند كه انقلاب پايدار بماند و از هر عاملي كه باعث تضعيف آن ميشد، متنفر بودند. بنابراين مخالفت آنها با حملة عراق به ايران نيز به همين دليل بوده است. جمهوري اسلامي ايران نيز از بدو حملة شوروي سابق به افغانستان خود را با مردم افغانستان همصدا و همدل كرد و حمله شوروي را به شدت محكوم نمود كه اين واكنش ايران، در افكار عمومي افغانستان براي حمايت از ايران در مقابل عراق مؤثر بوده است.مهاجران افغاني مقيم ايران: مهاجران افغاني مقيم ايران نيز همچون ديگر ايرانيان عمل ميكردند و حتي خود را مثل يك ايراني تلقي مينمودند كه كشور عراق به سرزمينشان ايران حمله كرده است. آنها حمله عراق را محكوم كردند و از ايران در مقابل عراق حمايت به عمل آوردند. حتي برخي از اين مهاجران داوطلبانه در جبهههاي جنگ عليه عراق شركت كردند و داراي شهيدان، جانبازان و اسيراني نيز هستند كه آمار آنها در بنياد شهيد جمهوري اسلامي ايران ثبت شده است.مجاهدين سني افغانستان: اين مجاهدين برعكس مردم افغانستان و مهاجرين افغاني مقيم ايران و مجاهدين شيعه افغان، موضع شفافي درباره جنگ ايران و عراق نداشتهاند. به اين صورت كه آنها حاضر نشدند در مقابل عراق موضع مخالف بگيرند و از ايران پشتيباني نمايند، ولي آنها نيز خواست قلبيشان اين بود كه ايران در جنگ پيروز شود و انقلاب اسلامي ايران پايدار بماند. دلايل اين خواستة آنان چنين است :1ـ چون جمهوري اسلامي ايران حمله شوروي به افغانستان را به شدت محكوم كرد و به دنبال نهادينه كردن احكام اسلامي (هرچند كه اسلام شيعي صددرصد مورد قبول آنها نميباشد) بود و از طرفي عراق برعكس ايران، با شوروي پيمان دوستي ديرينه داشت و تهاجم اتحاد جماهير شوروي به افغانستان را محكوم نكرده بود، تمايل داشتند كه از ايران در مقابل عراق حمايت بنمايند و حداقل خواست قلبي آنها پيروزي ايران بوده است.2ـ مجاهدين افغاني به اين علت كه از طرف عربستان پشتيباني مالي ميشدند و عربستان خود يكي از حاميان اصلي عراق در جنگ عليه ايران بود، بنابراين نميتوانستند به صورت علني از ايران در مقابل عراق حمايت نمايند. زيرا هر گونه حركتي در اين باره موجب قطع كمك مالي عربستان و همچنين امريكا به اين گروهها ميشد. لذا آنها موضع شفافي در اين مسئله نداشتند و هرچند كه خواهان حمايت از ايران و موفقيت ايران بودند، ولي به عللي كه گفته شد نميتوانستند از ايران حمايت آشكار به عمل آورند.
منبع: برگرفته از کتاب جنگ ایران و عراق، پرسشها و پاسخها، فرهاد درویشی، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ