ایرانِ عزتمند

بیاد شهید عزّت الله حضرتی

چگونگی آزاد کردن بردگان (حکایت خوبان)


غلامی یک گرده نان در سفره داشت، سگی هم جلوی رویش ایستاده بود و غلام یک لقمه نان می‌خورد و یک لقمه هم به سگ می‌داد. وقتی امام‌حسن(ع) نزدیک آن مرد رسید پس از سلام و تعارف تبسمی به او کرد و فرمود: گرسنه می‌مانی و نانت را به این حیوان می‌دهی؟ غلام گفت: چه کنم؟ خجالت می‌کشم که من بخورم و آن سگ گرسنه باشد و نگاه کند. از این گذشته من می‌توانم در گرسنگی صبر کنم، ولی او نمی‌تواند و صدا می‌زند و بچه‌ها را می‌ترساند. امام‌حسن(ع) او را تحسین کرد و پرسید اینجا چه کار می‌کنی؟ غلام گفت: باغ از آن فلان کس است و من برده او هستم و برای او کار می‌کنم. حضرت فرمود: از جایت حرکت نکن. اینجا بمان تا من برگردم حضرت رفت و غلام را از صاحبش خرید او را در راه خدا آزاد کرد و خواست به او سرمایه‌ای بدهد. صاحب باغ از راه رسید و وقتی از کل ماجرا آ‌گاه شد و بزرگواری امام را دید او هم از  امام‌حسن پیروی کرد و باغ را به غلام بخشید و گفت نیکی از نیکی می‌زاید.


قصه‌های چهارده معصوم(ع) یوسف درودگر، ص 101

یک بخش مهمّ جنگ نرم استعمارگران، هم امروز و هم همیشه -امروز هم هست، در گذشته هم بیشتر بوده- عبارت است از اینکه ملّت ما را یا هر ملّتی را که دارای استعدادی است، از استعدادِ خودش غافل کنند، او را بی‌اعتنا کنند به آن استعداد یا حتّی به وضعی برسانند که خود او منکر این استعداد بشود؛ این ‌قدر بگویند نمیتوانی، نمیتوانی، نمیتوانی که باورش بشود نمیتوانم و خودش بگوید نمیتوانم؛ این یکی از کارهایی بوده که رایج بوده. از اوّلی که استعمار وارد کشورها شد، یکی از کارها همین بوده.در آفریقا تمدّنهای بزرگی وجود داشته -در بخشی از آفریقا، در غرب آفریقا، در نقاط دیگر- که اینها بکلّی نابود شده، از بین رفته. نهرو[1] در این خاطراتش، در [کتاب] نگاهی به تاریخ جهان، میگوید که قبل از اینکه انگلیس‌ها وارد هند بشوند، هند از لحاظِ صنایعِ داخلیِ خودش-صنایع آن روز، اوایل قرن نوزدهم- یک کشور خودکفا بود؛ انگلیس‌ها که وارد شدند، اوّل کمپانی هند شرقی، بعد هم دولت انگلیس، وضع را به جایی رساندند که هندی‌ها احساس میکردند که جز با مصنوعات انگلیسی و خارجی امکان زندگی وجود ندارد؛ انکار توانایی‌های یک ملّت. در کشور خود ما هم همین ‌جور است؛ ما تقریباً بیش از دویست سال به این بلیّه مبتلا بودیم، تا قبل از انقلاب اسلامی. شنیده‌اید که وقتی بحث ملّی شدن نفت مطرح شد که ایرانی‌ها نفت دارند و خودشان نفت را اداره کنند و مانند اینها، نخست‌وزیرِ دوره‌ی طاغوت در مقام انتقاد از این فکر میگفت که ایرانی‌ها بروند لولهنگ بسازند![2] لولهنگ را شماها ندیده‌اید؛ لولهنگ یعنی آفتابه‌ای که حتّی با حلبی ساخته نمیشود، با گِل ساخته میشود. آن قدیمها، زمان نوجوانی و بچّگی ما، هنوز لولهنگ بود؛ آفتابه‌ای که با گِل درست میشود. [میگفت] ایرانی‌ها بروند لولهنگ درست کنند! یعنی یک ملّت را به اینجا میرسانند.

وقتی که غفلت از تواناییِ خود بر ملّتی حاکم شد، غارت آن ملّت آسان میشود. ببینید، غفلت و غارت مکمّلِ هم‌ هستند؛ غفلت مقدّمه‌ی غارت است، غارت افزایش‌دهنده‌ی غفلت است؛ غفلت و غارت با همدیگر همراهند. این در مورد کشورهایی که مستقیم تحت استعمار بودند صدق میکند، در مورد جایی مثل کشور ما که استعمارِ مستقیم هم نشده صدق میکند؛ لذاست که میخواهند غافل باشیم. در قرآن، بحث غفلت چیز جالبی است؛ کاملاً صریح مسئله‌ی غفلت مطرح شده. در این مسئله‌ی صلاة خوف [آمده که] «وَدَّ الَّذینَ کَفَروا لَو تَغفُلونَ عَن اَسلِحَتِکُم وَ اَمتِعَتِکُم فَیَمیلونَ عَلَیکُم مَیلَةً واحِدَة»
[3] دشمن میخواهد شما غافل بشوید از سلاحتان و از دارایی‌هایتان. بحث پهپاد و موشک و مانند اینها را که می‌بینید این روزها چطور در دنیا به عنوان یک مسئله‌ی اساسی و مهم مطرح میشود؛ [دشمن] میخواهد شما از اینها غفلت کنید، از این توانایی چشم بپوشید تا بتواند راحت به شما حمله کند.

متن کامل بیانات در  اینجا ببینید.


(1). جواهر لعل نهرو (اوّلین نخست‌وزیر هند و از رهبران جنبش استقلال هند)

(2). سپهبد حاجعلی رزم‌آرا، نخست‌وزیر وقت رژیم پهلوی که در تیرماه سال ۱۳۲۹ به این سمت رسیده بود، در برخوردی مستبدّانه با برخی از نمایندگان مجلس، در پاسخ به درخواست آنها مبنی بر ملّی شدن صنعت نفت، برای اثبات ناتوانی ملّت ایران از اداره‌ی منابع نفتی خویش فریاد زد: «ملّتی که لیاقت لولهنگ‌سازی ندارد چگونه میتواند صنعت نفت را اداره کند؟»

(3). سوره‌ی نساء، بخشی از آیه‌ی ۱۰۲؛ «... کافران آرزو میکنند که شما از جنگ‌افزارها و ساز و برگِ خود غافل شوید تا ناگهان بر شما یورش بَرند. ...»


برچسب‌ها: رهبر معظم انقلاب, غفلت مقدمه غارت, استعمار نو, عزت علمی

آیت‌الله سیستانی:

خرید و فروش کالای اسرائیلی و شرکت‌های کمک‌کننده به اسرائیل جایز نیست


مرجع عالیقدر شیعیان در عراق با صدور فتوایی خرید و فروش کالا‌های اسرائیلی را جایز ندانست.


رژیم صهیونیستی در یک سال گذشته توانسته با وعده‌های خیالی به برخی از کشورهای عربی، آنها را وادار به علنی ‌سازی و عادی ‌سازی روابط کند. امارات، بحرین، سودان و مراکش از جمله این کشورها هستند. اما این مسئله در عمل نتوانسته افکار عمومی جهان عرب را تغییر دهد و برعکس جو ضد صهیونیستی در جهان عرب بیش از پیش تقویت شده است. در این میان فتواهای مراجع دینی نیز کمک زیادی به تشدید دشمنی‌ها با صهیونیست‌ها شده است. آیت‌الله سیستانی مرجع عالی شیعیان عراق از جمله مراجعی بوده که در این ارتباط فعال بوده است.
طبق گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، آیت‌الله سیستانی، درباره خرید و فروش کالا‌های اسرائیلی یا کالا‌های شرکت‌هایی که به رژیم صهیونیستی کمک می‌کنند فتوایی صادر کرده است. دفتر آیت‌الله سیستانی در پاسخ به سؤالی در مورد خرید و فروش از اماکنی که بخشی از درآمد آنها به کمک به اسرائیل اختصاص می‌یابد، اعلام کرده: «خرید و فروش کالا‌های اسرائیلی جایز نیست و کالا‌های شرکت‌هایی که به صورت موکد اثبات شود که کمک موثری به اسرائیل می‌کنند هم، چنین حکمی دارند.»
پیش از این نیز دفتر ایشان در جواب سؤالی که آیا خرید از مغازه‌ای که متعلق به یک اسرائیلی است مجاز می‌باشد تاکید کرده بود که معظم‌له خرید کالاهای اسرائیلی را اجازه نمی‌دهند و همچنین معامله با شرکت‌ها یا افرادی که جزیی از سودشان را به اسرائیل می‌دهند. همچنین ایشان در پاسخ به این سؤال که آیا جایز است از مغازه‌هایی خرید کرد که آنها قسمتی از سود کار خود را برای کمک به اسرائیل اختصاص داده‌اند، گفته بود «جایز نیست.»


برچسب‌ها: آیت الله سیستانی, مرجعیت شیعه, رژیم صهیونیستی, تحریم کالاهای اسرائیلی

در راه قله

برای مشاهده نما آهنگ « در راه قله» روی تصویر کلیک کنید.

بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دست‌اندرکاران کنگره شهدای استان زنجان

.. شهیدان برگزیدگانند؛ برگزیدگان خدای متعالند. شهیدان راه درست را انتخاب کرده‌اند، خدا هم آنها را برای رسیدن به مقصد انتخاب کرد. ارزش شهیدان با محاسبات مادّی ما ارزش غیر قابل محاسبه‌ای است. شهیدان در برترین تجارت عالم برنده شده‌اند: «یٰـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا هَـل اَدُلُّکُـم عَلیٰ تِجـارَةٍ تُنجیکُم مِن عَذابٍ اَلیمٍ * تُؤمِنونَ بِاللهِ وَ رَسولِه؛ وَتُجٰهِدونَ فی سَبیلِ اللهِ بِاَموالِکُم وَ اَنفُسِکُم»(۴) تا آخر؛ برنده‌ی بزرگ در این تجارت، شهدای ما هستند. یا «اِنَّ اللهَ اشتَریٰ  مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّة»؛(۵) دیگر بالاتر از این چه میشود؟

یک نکته‌ای در اینجا وجود دارد که آن نکته باید مورد توجّه همه‌ی ما باشد و آن، این است که شهادت قلّه است و قلّه بدون دامنه معنا ندارد. هر قلّه‌ای یک دامنه‌ای دارد؛ بسیاری از ماها آرزوی رسیدن به آن قلّه را داریم؛ [خب،] باید از دامنه عبور کنیم، بایستی مسیر را در دامنه‌ی آن قلّه پیدا کنیم و از آن مسیر برویم تا به قلّه برسیم وَالّا رسیدن به قلّه بدون عبور از دامنه ممکن نیست. این دامنه و این مسیر چیست؟ اخلاص است، ایثار است، صدق است، معنویّت است، مجاهدت است، گذشت است، توجّه به خدا است، کار برای مردم است، تلاش برای عدالت است، تلاش برای استقرار حاکمیّت دین است؛ اینها است که مسیر را معیّن میکند و اگر شما از این مسیر رفتید، ممکن است به قلّه برسید. آن کسی که به قلّه میرسد، از اینجا باید برود و از این مسیرها حرکت کند. معنویّت را نباید فراموش کرد.
من یک جایی خواندم که شهید شهریاری یک شب تا دیروقت روی یک مسئله‌ی علمیِ پیچیده‌ای کار میکرد و نتوانست آن را حل کند. شاگرد او نقل میکند -این را در آن کتاب نوشته بود- که شهید مبالغ زیادی کار کرد، بعد که نتوانست این مسئله را حل کند، گفت برویم مسجد دانشگاه -گمانم دانشگاه شهید بهشتی- ‌رفتیم داخل مسجد، دو رکعت نماز خواند با حال، با توجّه، بعد از نماز گفت فهمیدم، راه حل را خدای متعال به من نشان داد؛ بلند شد آمد و مسئله را حل کرد. معنویّت این است؛ راه خدا این جوری است. وقتی انسان این حرکت را کرد، این مسیر را پیش رفت، آن وقت رسیدن به قلّه ممکن میشود، آسان میشود؛ نمیگوییم حتمی میشود امّا ممکن میشود. بدون حرکت در این مسیر، رسیدن به قلّه امکان‌پذیر نیست.

امّا در باب شما برگزارکنندگان این همایش و این بزرگداشت؛ اوّلاً بدانید این کار یک حسنه‌ی بزرگ است، کار مهمّی است این کاری که انجام میگیرد. این کارِ بزرگداشت شهیدان و کارهایی را که در اطراف این قضیّه انجام میگیرد، نباید یک کار معمولی و عادی دانست؛ نه، این حقیقتاً یک حسنه‌ی بزرگی است که شما دارید انجام میدهید. [و البتّه] یک وظیفه است که تمام هم نشده. همچنان که در صحبتهای این برادرمان بود، این جور نیست که حالا چند سال گذشت و بعضی از شهرها، شهرستان‌ها و استانها بزرگداشت برگزار کردند و قضیّه تمام شد؛ نه، تازه شروع شده. با گذشت چند سال از دفاع مقدّس، حادثه‌ی بزرگداشت شهیدان شروع شده و ادامه پیدا خواهد کرد و باید ادامه پیدا بکند.

... بایستی در کنار این کارها، کارهای دیگری هم انجام بگیرد. از جمله‌ی کارها، تحلیل‌ها و استنتاجهای جامعه‌شناختی و روان‌شناختی روی این خاطره‌نویسی‌ها بر اساس حضور عنصر پُرقدرت دین است؛ این خیلی چیز مهمّی است. چرا این را بعضی‌ها میخواهند ندیده بگیرند؟ در گزارش دوستان خواندم که یک تعدادی از این شهدا تک‌پسرهای خانواده‌ها بودند؛ اینکه این مادر و این پدر آماده هستند که این تک‌پسر را بفرستند به میدانی که ممکن است برنگردد، از چه چیزی ناشی میشود؟ این جز با نگاه به دین، به رضای الهی، به ثواب الهی و به وظیفه‌ی دینی از چیز دیگری ناشی میشود؟ خود این جوان که این جور حرکت میکند و میرود در مقابل این خطرات بزرگ جان خودش را و سینه‌ی خودش را سپر میکند، انگیزه‌ی دینی دارد. حضور این عنصر پُرقدرت، از لحاظ جامعه‌شناختی کشور و از لحاظ روان‌شناختی مردم کشور بایست تحلیل بشود، بررسی بشود؛ [باید] روی این کار کنند.
یا برخی از چیزهایی که در حاشیه‌ی این جان‌فدایی‌ها و فداکاری‌ها وجود داشته: [مثلاً] شرح حال پدرها و مادرها؛ این خیلی چیز مهمّی است؛ این پدرها، احساساتشان، انگیزه‌هایشان چگونه بوده است؟ یا همسرها؛ یعنی همسری که در کنار این جوان محبوب خودش دارد زندگی راحت میکند، چطور چشم میپوشد از او و موافقت میکند با رفتن او و صبر میکند بر نبودن او و بعد بر شهادت او؟ اینها، این احساسات آنها، حالات آنها، همه‌ی اینها در خور تحلیل است.

یا خدماتی که در اطراف این کار انجام گرفته. یکی از چیزهایی که حالا من دقیق نمیتوانم ادّعا کنم امّا به نظر من شاید بشود گفت جزو اختصاصات کشور ما و جنگ ما است، این خدماتی است که در خانه‌ها و در مراکز زنانه و مردمی و مانند اینها انجام گرفته. فرض کنید در خانه‌هایی غذا درست کردند، کمپوت درست کردند، امکانات آذوقه‌های جنگی فراهم کردند، نان پختند و فرستادند؛ اینها چیزهای عجیب و غریبی است؛ این مردها و این زنها با چه انگیزه‌هایی، با چه همّتی این کار را کردند؟ من اخیراً یک کتابی خواندم به نام حوض خون -البتّه من در اهواز دیده بودم؛ خودم مشاهده کردم آنجایی را که لباسهای خونی رزمندگان را و ملحفه‌های خونی بیمارستان‌ها و رزمندگان را می‌شستند؛ [اینها را] دیدم- که این کتاب تفصیل این چیزها را نوشته؛ انسان واقعاً حیرت میکند؛ انسان شرمنده میشود در مقابل این همه خدمتی که این بانوان انجام دادند در طول چند سال و چه زحماتی را متحمّل شدند؛ اینها چیزهایی است که قابل ذکر کردن است.

... یک مسئله‌ی دیگر هم همین‌ نامگذاری کوچه‌ها و خیابانهای شهرها است، شهر باید مزیّن شود به نام شهیدان، به یاد شهیدان؛ شوراهای شهر در شهرهای مختلف بدانند که با اسم چه کسانی این شهر مفتخر میشود. چه افتخاری برای یک شهر، برای یک خیابان، برای یک کوچه و یک گذر، بالاتر از اینکه نام شهید بزرگی، نام یک انسان فداکاری بر روی آن گذاشته بشود؛ اینها چیزهایی است که بایستی دنبال بشود. دنبال کنید و این مسائل را پیگیری کنید. قدم ابتدائی را برداشتید که همین تشکیل این کارها و این همایش و بزرگداشت و کارهای جانبی آن است، و ادامه بدهید این مسائل را.


متن کامل و پانوشت

فضیلت تلاش برای کسب روزی حلال

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم:

إنَّ اللّه َ یُحِبُّ أن یَری عَبدَهُ تَعِبا فی طَلَبِ الحَلالِ

خداوند دوست دارد که بنده اش را در جست و جوی روزیِ حلال خسته ببیند.

کنزالعمال، ح ۹۲۰۰


برچسب‌ها: حدیث, پیامبر اکرم, روزی حلال

ضرورت اقدام عملی برای اتحاد مسلمانان

دیروز رهبر معظم انقلاب در دیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی و جمعی از مسئولان نظام در سالروز ولادت حضرت محمد صلوات الله علیه بیانات بسیار مهمی را ایراد کردند که لازم است در مجامع مختلف پبرامون آن بحث و بررسی صورت گیرد.

موضوع وحدت بین مسلمانان مهمترین نکته ای بود که ایشان بر آن تأکید کردند و این امر مهم را فریضه ی قطعی قرآنی و امری اصولی - نه تاکتیکی - قلمداد کردند.البته ایشان در مقدمه بحث، بیاناتی را پیرامون جامعیت دین اسلام بیان فرمودند که می بایست مورد توجه قرار گیرد اما موضوع مورد بحث در این یادداشت کوتاه « مساله اتحاد مسلمانان به طور اعم و اتحاد بین شیعه و سنی به طور اخص » می باشد.

رهبر معظم انقلاب 6 نکته مهم را در این خصوص بیان فرمودند:

1. اتحاد مسلمانان یک فریضه ی قطعی قرآنی است و یک امر و حکم است که می بایست بدان عمل شود.

2. وحدت و اتحاد مسلمان ها یک امر تاکتیکی نیست بلکه یک امر اصولی است.

3. در وضعیت فعلی فاصله بین مسلمان ها زیاد است؛ دلیل تأکید بر اتحاد هم همین فاصله هاست.

4. لازمه ی ایجاد اتحاد کار عملی است و با سخنرانی و برگزاری کنفرانس و... محقق نمی شود. باید هر کسی، در هر نقطه‌ای، در هر جایی که حضور دارد، محور بحث مهمّ اتّحاد باشد؛باید 

  • بحث کرد؛
  • تبیین کرد؛
  • تحریض کرد (دیگران را به این امر تشویق کرد)؛
  • برنامه ریزی کرد؛
  • تقسیم کار کرد؛

5. ایجاد تمدن اسلامی فقط با اتحاد مسلمانان محقق می شود (اعم از شیعه و سنی و...)

6. شاخص عمده ی اتحاد هم مسئله ی فلسطین است.

بیانات بسیار مهم رهبر انقلاب پیرامون وحدت مسلمانان در حالی مطرح می شود که دشمنان اسلام همواره با دمیدن بر اختلافات در بین فرق مسلمان برنامه های تفرقه افکنانه خود را پیش برده اند و در این میان نیز برخی از شخصیت های تأثیر گذار جهان اسلام با عدم درک اصولی مسائل به این اختلافات دامن زده و آن را فراخ تر کرده اند.

اگر چه اقدامات شخصیت هایی همچون حاج قاسم سلیمانی در صحنه های نبرد توانست با ایجاد اتحاد و همدلی بین رزمندگان شیعه و سنی موفقیت هایی را در نبرد با دشمنان اسلام در عراق و سوریه و در جای جای محور مقاومت ایجاد کند اما بودند چهره های دیگری که با عناوین و برنامه های مختلف سعی در گسترش اختلافات داشتند و همچنان نیز بر این امر اصرار دارند و متاسفانه برخی از دینداران نیز در این بازی گرفتار آمده و در پازل دشمن ایفای نقش می کنند.

همانگونه که رهبر معظم انقلاب تأکید کردند اتحاد مسلمانان یک فریضه ی قطعی قرآنی و امری اصولی است و برای تحقق آن می بایست کار کرد، باید تبیین کرد، برنامه ریزی کرد، تقسیم کارد کرد و... لذا ضرورت دارد تمامی دلسوزان نظام و انقلاب و اسلام اعم از دانشجویان و دانشگاهیان و علمای حوزه و ... و به ظور ویژه نهادهای متولی در این خصوص اقدام نموده و ضمن تبیین ضرورت ها، بایدها و نبایدها و... برنامه های خود را بصورت نظام مند و در چارچوب سیاست اصلی نظام که همانان ایجاد وحدت و همدلی در بین مسلمانان است به نهادهای مربوط ارائه نمایند تا به سیاست ها و برنامه های قابل اجرا تبدیل شود.


گزیده ای از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى‌ و جمعی از مسئولان نظام در 2 آبانماه 1400: اتحاد مسلمان ها یک فریضۀ قطعی قرآنی و امری اصولی است.


برچسب‌ها: اتحاد مسلمانان, بایدها و نبایدها, ضرورت ها

گزیده ای از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى‌ و جمعی از مسئولان نظام در 2 آبانماه 1400

محورهای پیروی از پیامبر (ص) : صبر،عدل و اخلاق

و امّا آنچه مربوط به کشور ما است. اگر چه مخالفین، دشمنان دین و پیروان آمریکا سالهای سال در این کشور حکومت میکردند امّا مردم همیشه مؤمن بوده‌اند؛ ملّت ایران بحمدالله از قدیم هم این ‌جور بوده است، امروز هم از همیشه بیشتر و بهتر خودمان را پیرو پیغمبر میدانیم. خب پیروی چه‌ جوری است؟ کلمه‌ی «پیروی» را هم دقّت کنید؛ یعنی در پی او روان شدن، در پی او حرکت کردن. چه ‌جوری حرکت کنیم؟ قرآن هم این را از ما خواسته: لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللهِ اُسوَةٌ  حَسَنَةٌ لِمَن کانَ یَرجُوا اللهَ وَ الیَومَ الأخِر؛(۲۵) اسوه یعنی الگو؛ خب ما بایستی دنبال این الگو حرکت کنیم و خصوصیّاتی که او در عمل داشت، آن خصوصیّات را در عملمان ایجاد کنیم؛ در خصوصیّاتی که در اخلاق داشت، از او تبعیّت کنیم که البتّه با این وسعت، کار هر کسی هم نیست؛ یعنی ماها خیلی کوچک‌تر از آن هستیم که بخواهیم با این وسعت حرکت بکنیم، لکن باید تلاش بکنیم در این زمینه.
خب، خصال حمیده‌ی پیغمبر یکی دو تا ده ‌تا که نیست؛ از همسر مکرّم پیغمبر درباره‌ی اخلاق پیغمبر سؤال کردند، فرمود: کانَ خُلقُهُ القُرآن؛(۲۶) قرآن مجسّم، پیغمبر است؛ این که خب باب وسیعی است.

من سه نکته را در مورد رسول اکرم و خصال پیغمبر انتخاب کرده‌ام که این سه نقطه را مثل اینکه سه ستاره از این کهکشان نور را انسان انتخاب بکند، ما مردم ایران بیاییم و در جمهوری اسلامی به این سه نقطه تکیه کنیم و اهمّیّت بدهیم و دنبال بکنیم این سه نقطه را. این سه نقطه عبارت است از صبر، عدل، اخلاق.

صبر در زندگی پیغمبر یک چیز برجسته‌ای است؛ البتّه درباره‌ی صبر، مفهوم صبر و وظیفه‌ی صبر در جاهای مختلف قرآن ده‌ها آیه هست امّا آن صبری هم که مربوط به پیغمبر است زیاد است؛ بیش از ده مورد ــ شاید حدود بیست مورد ــ خطاب به پیغمبر در مورد صبر هست. مهم این است که از اوّل بعثت، خدای متعال دستور صبر به پیغمبر داده است؛ در سوره‌ی مدّثّر: وَ لِرَبِّکَ فَاصبِر،(۲۷) در سوره‌ی مزّمّل: وَاصبِر عَلیٰ ما یَقولون؛(۲۸) ــ و سوره‌ی مدّثّر و مزّمّل جزو اوّلین سوره‌هایی است که بر پیغمبر نازل شده ــ از همان قدم اوّل، خدای متعال به پیغمبر میگوید باید صبر داشته باشی. بله، من اینجا یادداشت کرده‌ام که قریب به بیست جا خطاب به پیغمبر، امر به صبر شده: «فَاصبِر لِحُکمِ رَبِّک»(۲۹) تا موارد متعدّد دیگر. صبر یعنی چه؟ صبر یعنی پایداری. معروف است، در روایاتِ متعدّد هم هست که صبر تقسیم میشود به صبر عن المعصیة، صبر علی الطّاعة و صبر در مقابل حوادث.(۳۰) خب صبر یعنی پایداری؛ در مقابل میل به گناه، انسان پایداری کند؛ در مقابل بی‌حالی و بیکاری و تنبلی به انجام وظیفه، انسان پایداری کند؛ در مقابل دشمن پایداری کند؛ در مقابل مصائب گوناگون، خودش را حفظ کند، نفْسش را حفظ کند، پایداری کند؛ این معنای صبر است؛ صبر یعنی پایداری. ما امروز بیش از همه چیز احتیاج داریم به پایداری.
شما مسئولینی که در اینجا تشریف دارید و مسئولین کشور در همه‌ی رده‌ها، آنچه از همه چیز برایتان مهم‌تر است صبر است. بایستی پایداری کنید، مقاومت کنید، فشارها را تحمّل کنید، مشکلات را تحمّل کنید و راه را ادامه بدهید؛ متوقّف نباید بشوید. لازمه‌ی صبر و پایداری برای من و شما که مسئولیم در این کشور، این است که متوقّف نشویم؛ حرکت نباید توقّف پیدا کند، باید ادامه پیدا کند؛ این صبر است. لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللهِ اُسوَةٌ  حَسَنَة؛(۳۱) این میشود پیروی از پیغمبر.

دوّم، عدل و عدالت. یکی از مهم‌ترین و شاید بشود گفت مهم‌ترین هدف میانیِ بعثت پیغمبران، عدالت است. لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنٰتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکـِتٰبَ وَ المیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط؛(۳۲) اصلاً هدف ارسال رسل و انزال کتب این بود که قیام به قسط بشود، جامعه قائم به عدل و قسط باشد. در قرآن کریم از قول پیغمبر [میفرماید]: وَ اُمِرتُ لِاَعدِلَ بَینَکُم؛(۳۳) این هم امر خدا است که بایستی عدالت انجام بگیرد. همه‌ی عقلای عالم هم البتّه این را قبول دارند؛ یعنی حتّی ظالم‌ترین قدرتهای عالم و عناصر شریر عالم نمیتوانند منکر حُسن عدالت بشوند؛ حتّی بعضی‌ها با وقاحت تمام، ادّعای عدالت هم میکنند، در حالی که ظالمند! قرآن کریم عدالت را حتّی در مورد دشمنان لازم میداند؛ این کسی که دشمن ما است، در مورد او بی‌عدالتی نباید بکنیم. وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَئانُ قَومٍ عَلیٰ اَلّا تَعدِلُوا اِعدِلوا هُوَ اَقرَبُ لِلتَّقویٰ؛(۳۴) با دشمن هم حتّی بایستی شما با عدالت رفتار بکنید. پس بنابراین، این هم یک وظیفه‌ی دیگر است و [مخاطب] این هم باز در درجه‌ی اوّل ما مسئولین هستیم. شما هر تصمیمی که میگیرید، هر مقرّره‌ای که انجام میگیرد، چه در مجلس شورای اسلامی که قانون تصویب میکنید، چه در دولت، چه در بخشهای مدیریّتی گوناگون دیگر در سراسر کشور، یکی از مهم‌ترین چیزهایی که مورد نظر قرار میدهید باید مسئله‌ی عدالت باشد که آیا این بر طبق عدالت است یا نیست. یک جاهایی لازم است تا پیوست عدالت برای آن مقرّره ترتیب داده بشود که معلوم بشود که این مقرّر جوری انجام میگیرد، این قانون جوری اجرا میشود که بر طبق عدالت باشد.
این هم مطلب دوّم که اگر بخواهیم عدالت را رعایت کنیم، توجّه بشود که عدالت فقط هم عدالت در تقسیم اموال و ثروت نیست؛ عدالت در همه‌ چیز است؛ عادلانه برخورد کردن [در همه چیز]. امروز در فضای مجازی انسان گاهی اوقات بی‌عدالتی مشاهده میکند؛ خلاف میگویند، تهمت میزنند، دروغ میگویند، قول بغیر علم میگویند؛ اینها بی‌عدالتی است، اینها نباید انجام بگیرد. آن کسی که با فضای مجازی سر و کار دارد، باید خودش مراقبت کند، و آن کسی که فضای مجازی را در اختیار دارد، بایستی مراقبت مضاعف بکند که این کارها انجام نگیرد. یاد بگیریم، عادت کنیم که عادلانه با مردم رفتار بکنیم؛ عادلانه. حرف هم که میزنیم، شما ممکن است با یک نفری بد باشید، او را قبول هم نداشته باشید؛ عیبی ندارد، نظر شما است، ممکن است نظر درستی هم باشد امّا این را با تهمت، با دروغ، با اهانت، با این چیزها نبایستی آلوده کرد؛ آلوده شدنِ اینها خیلی بد است. این هم مسئله‌ی عدالت.

سرانجام مسئله‌ی اخلاق؛ پیروی از پیغمبر در اخلاق که خدای متعال فرمود: «وَ اِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ‌ عَظیم»؛(۳۵) چیزی را که خدای خالق عظمت عظیم بداند، این دیگر از لحاظ عظمت فوق‌العاده است: وَ اِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ‌ عَظیم. این اخلاق بایستی برای ما به عنوان یک دستورالعمل همواره مورد نظر قرار داده بشود. اخلاق اسلامی [داشته باشیم]: تواضع داشته باشیم، گذشت داشته باشیم ــ اینها اخلاق اسلامی است ــ سهل‌گیری در مسائل شخصی داشته باشیم. در مسائل عمومی و آنچه به حقوق مردم و حقوق عمومی و حقوق دیگران مربوط است، نه، سهل‌انگاری جایز نیست امّا در مسائل شخصی سهل‌انگاری داشته باشیم، سهل‌گیری داشته باشیم؛ احسان، پرهیز از دروغ، پرهیز از تهمت، پرهیز از سوءظنّ به مؤمن، گذشت از مؤمنین. در یکی از دعاهای صحیفه‌ی سجّادیّه عمده‌ِی مضمون این دعا همین است که پروردگارا! هر کسی که به من ظلم کرده، به من [مطلب] ناروایی نسبت داده، کار خلافی کرده، من مظلمه‌ای بر گردن او دارم، از او گذشتم؛ این دعای امام سجّاد در صحیفه‌ی سجّادیّه است. اینها است دیگر؛ بایستی وظایفمان را عمل کنیم.
برادران عزیز، خواهران عزیز! باید عمل کرد، باید اقدام کرد، با ادّعا مسائل تمام نمیشود؛ ما ادّعا میکنیم مسلمانیم، ادّعا میکنیم جمهوری اسلامی هستیم، باید واقعاً اسلامی باشیم، باید پیرو پیغمبر باشیم. این ولادت باعظمت، این ولادت مبارک یک فرصتی است برای اینکه روی این قضیّه فکر کنیم، مطالعه کنیم، عزم راسخی در این راه برای خودمان اتّخاذ کنیم.

پانوشت


برچسب‌ها: رهبر انقلاب, پیامبر اکرم, صبر, عدل

ویژه نامه‌ی میلاد پیامبر اکرم(ص) و امام جعفر صادق(ع)

پیامبر خوبی‌‌ها

عموم سیره نویسان متفقند که تولّد پیامبر گرامی اسلام - صلی الله علیه و آله- در عام الفیل در سال 570 میلادی بوده است. زیرا آن حضرت به طور قطع، در سال 632 میلادی درگذشته است و سنّ مبارک او 62 تا 63 سال بوده است. بنابر این، ولادت او در حدود 570 میلادی خواهد بود.

اکثر محدثان و مورخان بر این قول اتفاق دارند که تولد پیامبر، در ماه « ربیع الاول » بوده، ولی در روز تولد او اختلاف دارند. معروف میان محدّثان شیعه این است که آن حضرت، در هفدهم ربیع الاول، روز جمعه، پس از طلوع فجر چشم به دنیا گشود؛ و مشهور میان اهل تسنن این است که ولادت آن حضرت، در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است(1)

مراسم نامگذاری پیامبر اسلام

روز هفتم فرا رسید. « عبدالمطلب »، برای عرض سپاسگزاری به درگاه الهی گوسفندی کشت و گروهی را دعوت کرد و در آن جشن باشکوه، که از عموم قریش دعوت شده بود؛ نام فرزند خود را « محمّد » گذارد. وقتی از او پرسیدند: چرا نام فرزند خود را محمد انتخاب کردید، در صورتی که این نام در میان اعراب کم سابقه است؟ گفت: خواستم که در آسمان و زمین ستوده باشد. در این باره « حسان بن ثابت » شاعر رسول خدا چنین می گوید:

فشــــق له من اسمه لیجله فذوالعرش محمود و هذا محمد

آفریدگار، نامی از اسم خود برای پیامبر مشتق نمود. از این جهت خدا « محمود » (پسندیده) و پیامبر او « محمد » (ستوده) است و هر دو کلمه از یک مادّه مشتقند و یک معنی را می رسانند(2)

قطعاً الهام غیبی در انتخاب این نام بی دخالت نبوده است. زیرا نام محمد، اگر چه در میان اعراب معروف بود، ولی کمتر کسی تا آن زمان به آن نام نامیده شده بود. طبقِ آمار دقیقی که بعضی از تاریخ نویسان به دست آورده اند، تا آن روز فقط شانزده نفر به این اسم نامگذاری شده بودند. چنانکه شاعر در این باره گوید:

ان الذین سموا باسم محمّد من قبل خیر الناس ضعف ثمان(3)

کسانی که به نام محمد، پیش از پیامبر اسلام نام گذاری شده بودند، شانزده نفر بودند.

" احمد" یکی از نام های مشهور پیامبر خدا(ص)

هر کس مختصر مطالعه ای در تاریخ زندگی رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ داشته باشد؛ می داند که آن حضرت، از دوران کودکی دو نام داشت و مردم او را با هر دو نام خطاب می کردند. یکی « محمد » که جد بزرگوارش عبدالمطلب برای او انتخاب کرده بود، و دیگری « احمد » که مادرش آمنه او را به آن، نامیده بود. این مطلب یکی از مسلمات تاریخ اسلام است و سیره نویسان این مطلب را نقل کرده اند و مشروح این مطلب را در سیره حلبی می توانید بخوانید(4)

عموی گرامی وی، « ابوطالب » که پس از درگذشت « عبدالمطلب » کفالت و سرپرستی « محمد » به او واگذار شده بود؛ با عشق و علاقه زائد الوصفی، چهل و دو سال تمام، پروانه وار به گرد شمع وجود وی گشت، و از بذل جان و مال در حراست و حفاظت او دریغ ننمود. در اشعاری که درباره برادرزاده خود سروده، گاهی از او به نام « محمد »، و گاهی به نام « احمد » اسم برده است و این خود حاکی از آن است که در آن زمان یکی از نامهای معروف وی همان « احمد » بوده است.

دوران شیرخوارگی پیامبر

نوزاد قریش فقط سه روز از مادر خود شیر خورد، و پس از او، دو زن دیگر به افتخار دایگی پیامبر نائل شده اند:

1ـ ثویبه: کنیز ابولهب که چهار ماه او را شیر داد. عمل او، تا آخرین لحظات مورد تقدیر رسول خدا و همسر پاک او (خدیجه) بود. وی قبلاً حمزه عموی پیامبر را نیز شیر داده بود. پس از بعثت، پیامبر کسی را فرستاد تا او را از « ابولهب » بخرد. وی امتناع ورزید، امّا تا آخر عمر از کمک های پیامبر بهره مند بود. هنگامی که پیامبر اکرم(ص) از جنگ خیبر بر می گشت، از مرگ او آگاه شد و آثار تأثر در چهره مبارکش پدید آمد. از فرزند او سراغ گرفت تا در حقّ او نیکی کند، ولی خبر یافت که او زودتر از مادر خود فوت کرده است(5)

2ـ حلیمه: دختر ابی ذؤیب که از قبیله سعد بن بکر بن هوازن بوده است و فرزندان او عبارت بودند از: عبدالله، انیسه، شیماء؛ آخرین فرزند او از پیامبر اکرم(ص)پرستاری نیز نموده است. رسم اشراف عرب این بود که فرزندان خود را به دایه‌ها می سپردند؛ و دایگان معمولاً در بیرون شهرها زندگی می‌کردند تا کودکان را در هوای صحرا پرورش دهند؛ و رشد و نمو کامل، و استخوان بندی آنها محکمتر شود؛ و ضمناً از بیماری وبای شهر « مکه » که خطر آن برای نوزادان بیشتر بود مصون بمانند؛ و زبان عربی را در یک منطقه دست نخورده فرا گیرند. در این قسمت دایگان قبیله‌ی « بنی سعد » مشهور بودند. آنها در موقع معینی به مکه می‌آمدند، و هر کدام نوزادی را گرفته همراه خود می‌بردند. چهار ماه از تولد پیامبر اکرم(ص) گذشته بود که دایگان قبیله بنی سعد به مکه آمدند و آن سال، قحطی عجیبی بود، از این نظر به کمک اشراف بیش از حد نیازمند بودند.

برخی از تاریخ نویسان می گویند: هیچ یک از دایگان حاضر نشد به محمد شیر دهد، زیرا بیشتر طالب بودند که اطفال غیر یتیم را انتخاب کنند تا از کمکهای پدران آنها بهره مند شوند، و نوعاً از گرفتن طفل یتیم سر باز می زدند. حتی حلیمه این بار از قبول او سر باز زد ولی چون بر اثر ضعف اندام، هیچ کس طفل خود را به او نداد؛ ناچار شد که نوه‌ی عبدالمطلب را بپذیرد و با شوهر خود چنین گفت که: برویم همین طفل یتیم را بگیریم و با دست خالی برنگردیم، شاید لطف الهی شامل حال ما گردد. اتفاقاً حدس او صائب درآمد، از آن لحظه که آماده شد به « محمد »، آن کودک یتیم، خدمت کند؛ الطاف الهی سراسر زندگی او را فرا گرفت(6)

نخستین قسمت این تاریخ افسانه‌ای بیش نیست، زیرا عظمت خاندان بنی هاشم؛ و شخصیت مردی مانند « عبدالمطلب » که جود و احسان، نیکوکاری و دستگیری او از افتادگان، زبانزدِ خاص و عام بود، سبب می شد که نه تنها دایگان سر باز نزنند بلکه مایه‌ی سر و دست شکست دایگان درباره او می گردید. از این جهت این بخش از تاریخ افسانه ای بیش نیست.

علت اینکه او را به دیگر دایگان ندادند، این بود که: نوزاد قریش پستان هیچ یک از زنان شیرده را نگرفت. سرانجام، حلیمه‌ی سعدیه آمد پستان او را مکید. در این لحظه وجد و سرور خاندان عبدالمطلب را فرا گرفت(7)

عبدالمطلب رو به حلیمه کرد و گفت: از کدام قبیله‌ای؟ گفت: از « بنی سعد ». گفت: اسمت چیست؟ جواب داد: حلیمه. عبدالمطلب از اسم و نام قبیله او بسیار مسرور شد و گفت: آفرین آفرین، دو خوی پسندیده و دو خصلت شایسته، یکی سعادت و خوشبختی و دیگری حلم و بردباری(8)

دوران کودکی پیامبر(ص)

صفحات تاریخ گواهی می‌دهد که: زندگانی رهبر عالیقدر مسلمانان، از آغاز کودکی تا روزی که برای پیامبری برگزیده شد؛ متضمن یک سلسله حوادث شگفت انگیز است و تمام این حوادثِ شگفت انگیز، جنبه‌ی کرامت داشته و همگی گواهی می‌دهند که حیات و سرگذشت رسول گرامی یک زندگانی عادی نبوده است.

1ـ تاریخ نویسان، از قول حلیمه چنین نقل می کنند که او می گوید: آنگاه که من پرورش نوزاد «آمنه» را متکفل شدم؛ در حضور مادر او، خواستم او را شیر دهم. پستان چپ خود را که دارای شیر بود در دهان او نهادم؛ ولی کودک به پستان راست من بیشتر متمایل بود. اما من از روزی که بچه دار شده بودم، شیری در پستان راست خود ندیده بودم. اصرار نوزاد، مرا بر آن داشت که پستان راستِ بی شیر خود را در دهان او بگذارم. همان دم که کودک، شروع به مکیدن کرد، رگهای خشک آن پر از شیر شد و این پیش آمد موجب تعجب همه حضار گردید(9)

2ـ باز او می گوید: از روزی که « محمد » را به خانه خود بردم؛ روز به روز خیر و برکت در خانه ام بیشتر شد، و دارایی و گلّه ام فزونتر گردید(10)

ما در قرآن، نظایر این جریان را درباره مریم (مادر عیسی) می خوانیم: مثلاً می فرماید: وقتی وضع حمل مریم فرا رسید، به درختی پناه برد و (از شدّت درد و تنهایی و وحشت از اتّهام) از خدا تمنای مرگ کرد. در این موقع صدایی شنید: « غمناک مباش، پروردگار تو چشمه آبی زیر پای تو قرار داده و درخت (خشکیده ی) خرما را تکان ده، خرمای تازه بر تو می ریزد».(11)

اگر چه میان مریم وحلیمه، از نظر مقام و ملکات فاضله، فاصله زیاد است. ولی اگر لیاقت و آراستگی خود « مریم »، موجب این لطف الهی شده؛ اینجا هم ممکن است مقام و منزلتی که این نوزاد در درگاه خدا دارد، سبب شود که خدمتکار آن حضرت مشمول لطف الهی گردد.

بازگشت به آغوش خانواده

دایه مهربان محمد، پنج سال از وی محافظت کرد، و در تربیت و پرورش او کوشید. در طیّ این مدّت زبان عربی فصیح را آموخت، که بعدها حضرتش به این افتخار می کرد. سپس حلیمه او را به مکه آورد، و مدتی نیز آغوش گرم مادر را دید، و تحت سرپرستی جدّ بزرگوار خود قرار گرفت؛ و یگانه مایه تسلی بازماندگان « عبدالله »، همان فرزندی بود که از او به یادگار مانده بود(12)

سفری به « یثرب » و مرگ مادر

از روزی که نوعروس عبدالمطلب (آمنه) ، شوهر جوان و ارجمند خود را از دست داده بود؛ پیوسته مترصد فرصت بود که به «‌یثرب‌» برود و آرامگاه شوهر خود را از نزدیک زیارت کند، و در ضمن، از خویشان خود در یثرب، دیداری به عمل آورد.

با خود فکر کرد که فرصت مناسبی به دست آمده، و فرزند گرامی او بزرگ شده است و می تواند در این راه شریک غم او گردد. آنان با « امّ اَیمَن »، بار سفر بستند و راه یثرب را پیش گرفتند و یک ماه تمام در آنجا ماندند. این سفر برای نوزاد قریش، با تألمات روحی توأم بود. زیرا برای نخستین بار دیدگان او به خانه ای افتاد که پدرش در آن جان داده و به خاک سپرده شده بود[13] و طبعاً مادر او تا آن روز چیزهایی از پدر وی برای او نقل کرده بود.

هنوز موجی از غم و اندوه در روح او حکمفرما بود که ناگهان، حادثه ی جانگداز دیگری پیش آمد، و امواجی دیگر از حزن و اندوه به وجود آورد. زیرا موقع مراجعت به مکه، مادر عزیز خود را در میان راه، در محلی به نام « اَبواء » از دست داد(14)

این حادثه محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را بیش از پیش، در میان خویشاوندان عزیز و گرامی گردانید، و یگانه گلی که از این گلستان باقی مانده بود، فزون از حد مورد علاقه ی عبدالمطلب قرار گرفت. از این جهت او را از تمام فرزندان خود بیشتر دوست می داشت و بر همه مقدم می شمرد.

در اطراف کعبه، برای فرمانروای قریش (عبدالمطلب) بساطی پهن می کردند. سران قریش و فرزندان او در کنار بساط حلقه می‌زدند، هر موقع چشم او به یادگار « عبدالله » می افتاد، دستور می داد که راه را باز کنند تا یگانه بازمانده ی عبدالله را روی بساطی که نشسته است بنشاند(15)

قرآن مجید، دوره یتیمی پیامبر را در سوره « الضحی » یاد آور می شود و می گوید: « الم یجدک یتیماً فآوی(16)؛ مگر تو را یتیم نیافت و پناه نداد؟ »

حکمت یتیم گشتن نوزاد قریش، برای ما چندان روشن نیست. همین قدر می‌دانیم که سیل خروشان حوادث بی حکمت نیست، ولی با این وضع می توان حدس زد که خدا خواست رهبر جهانیان، پیشوای بشر، پیش از آنکه زمام امور را به دست بگیرد و رهبری خود را آغاز کند، شیرینی و تلخی روزگار را بچشد و در نشیب و فراز زندگی قرار گیرد؛ تا روحی بزرگ و روانی بردبار و شکیبا پیدا کند، و تجربیاتی از سختیها بیندوزد، و خود را برای مواجهه با یک سلسله از شدائد، سختیها، محرومیتها و دربدریها، آماده سازد.

خدای او خواست طاعتِ کسی بر گردن او نباشد؛ و از نخستین روزهای زندگی حرّ و آزاد بار آید، و مانند مردان خود ساخته موجبات پیشرفت و ترقی و تعالی خود را به دست خویش فراهم سازد، تا روشن گردد که نبوغ، نبوغ بشری نیست و پدر و مادر در سرنوشت او دخالتی نداشتند و عظمت و بزرگی او از منبع وحی سرچشمه گرفته است.

مرگ عبدالمطلب

حوادث جانگداز جهان، پیوسته در مسیر زندگانی انسان خودنمایی می کنند. و مانند امواج کوه پیکر دریا، یکی پس از دیگری سر برداشته و کشتی زندگی او را مورد هدف قرار می دهند، و ضربات شکننده ی خود را بر روح و روان آدمیزاد وارد می سازند.

هنوز امواجی از اندوه، در دل پیامبر حکومت می کرد، که برای بار سوم، با مصیبت بزرگتری مواجه گردید. هنوز هشت بهار بیشتر از عمر او نگذشته بود، که سرپرست و جدّ بزرگوار خود (عبدالمطلب) را از دست داد. مرگ « عبدالمطلب » آن چنان روح وی را فشرد که در روز مرگ او، تا لب قبر اشک ریخت، و هیچ گاه او را فراموش نمی کرد(17)

پیامبر(ص) در کلام امام خمینی(ص)

از بعضی از زن های رسول خدا (ص)نقل شده است که رسول خدا (ص) با ما صحبت می کرد و ما با او صحبت می کردیم، چون وقت نماز حاضر می شد. گویی او ما را نمی شناخت و ما او را نمی شناختیم، برای اشتغالی که به خدا پیدا می کرد از هر چیز.

رسول خدا (ص)تواضعش با بندگان خدا از همه کس بیشتر بود. کراهت داشت که اصحاب برای احترام او به پا خیزند. وقتی وارد مجلس می شد، پایین می نشست، روی زمین طعام میل می کرد و روی زمین می نشست. در سیره آن سرور است که با اهل خانه خود شرکت در کار خانه می فرمود و به دست مبارک، گوسفندان را می دوشید و جامه و کفش خود را می دوخت و با خادم خود آسیا می کرد و خمیر می نمود..."

پیغمبر اکرم خدمتگزار مردم بود. با آن که مقامش آن بود ولی خدمتگزار بود، خدمت می کرد.

پیغمبر اکرم (ص) این طور بوده است که حتی کفار را هم وقتی که ملاحظه می فرمود که این ها مسلم(مسلمان)نمی شوند، غصه می خورد بر آن‌ها که چرا اینها باید مسلم نشوند و بعد به آن شقاوت ها و به آن عذاب ها برسند.

در زمان پیغمبر اکرم (ص) چه تهمت‌ها و ناسزاها به ایشان می گفتند، ولی ایشان از تبلیغ دین اسلام دست بر نمی داشت.

برکت وجود رسول اکرم برکتی است که در سرتاسر عالم، از اول خلق تا آخر، یک همچو موجود با برکت نیامده است و نخواهد آمد. اشرف موجودات و اکمل انسان‌ها و بزرگترین مربی بشر این وجود مبارک است.

حضرت ابراهیم (ع) ولیِّ وقت بود و ولیِّ است برای همه نسل ها، و رسول اکرم، ولیّ اعظم است و ولیّ است برای همه عالم و از راه این ها باید رسید به آنجا که باید رسید.

سیمای نبوی در کلام رهبری

"نبیّ مکرم اسلام، جدای از خصوصیات معنوی و نورانیت و اتصال به غیب، و آن مراتب و درجاتی که امثال بنده از فهمیدن آن ها حتی قاصر هستیم، از لحاظ شخصیت انسانی و بشری، یک انسان فوق العاده، طراز اول و بی نظیر است.

یک شخصیت عظیم، با ظرفیت بی نهایت و با خلق و رفتار و کردار بی نظیر، در صدر سلسله انبیا و اولیا قرار گرفته است و ما مسلمانان موظف شده ایم که به آن بزرگوار اقتدا کنیم.

ما باید به پیامبر اقتدا و تأسّی کنیم، نه فقط در چند رکعت نماز خواندن؛ در رفتارمان، در گفتارمان، در معاشرت و معامله مان هم باید به او اقتدا کنیم، پس باید او را بشناسیم.

خدای متعال، شخصیت روحی و اخلاقی آن بزرگوار را در ظرفی تربیت کرد و به وجود آورد که بتواند آن بار عظیم امانت را به دوش حمل کند.


امام جعفر صادق(ع) منادی وحدت


"پسر وهب" می‌گويد به امام جعفر صادق (ع) گفتم: ما با برادران اهل سنت از خويشاوندان و معاشران خود چگونه رفتار كنيم؟ فرمود: به امامان خودتان كه از آنان پيروى مى‌كنيد بنگريد پس هر طور با آنان برخورد مى‌كنند شما هم همان‌گونه عمل كنيد.

بعد فرمود: به‌خدا قسم پيشوايان شما از بيماران آنان عيادت مى‌كنند، و در تشييع جنازه آنان حاضر مى‌شوند، به نفع آنان و عليه آنان شهادت مى‌دهند و امانت را به آنان بر مى‌گردانند. (وسائل الشيعه،جلد 8،صفحه 399)

شرکت در اجتماع

امام صادق (ع)دوست نداشت كه شيعيان، ديگر برادران ديني خود را كه اكثريت جامعه را تشكيل مي دادند، ترك گفته و منزوي شوند؛ زيرا در اين صورت، زيان فراوان بر آنان وارد مي شد. از جمله شناخته بودن نزد مردم و پيدايش نفرت بين گروه هاي مختلف جامعه را مي توان نمونه هايي از زيان هاي انزواي شيعيان دانست.

از آن گذشته، هم نشيني با اهل سنّت، زمينه‌ی پذيرش حقايق و آگاه شدن آنان به فضايل اهل بيت (ع) را به همراه داشت. امام صادق (ع)با دانشمندان اهل سنّت روابط نيكي داشتند و جز در موارد بسيار ضروري در برابر آنان موضع نمي گرفتند.

امام در روايتي طولاني، سفارش هايي به شيعيان مي فرمايد و از "عبدالاعلي" يكي از ياران نزديك خود مي خواهند كه سفارش هايش را به مردم برساند.ازجمله مي فرمايد: « اي عبدالاعلي، به شيعيان ما سلام برسان و به آنها بگو خداي رحمت كند بنده اي را كه دوستي مردم را به سوي خود جلب كند. احاديثي را به آنان بگوييد كه مي شناسند و آنچه را نمي پسندند، از آنها بپوشانيد.» ( ترجمه اصول كافى، ج 3، ص 315)

توصيه به ترك اعمال تنش‌زا توسط اصحاب

امام صادق (ع)دوست داشت شيعيان و به ويژه بزرگان شيعه در جامعه از جايگاه اجتماعي والايي برخوردار باشند و به دليل برخي اقدامات (هرچند حلال) شخصيّت خود را خدشه دار نسازند.

در اين زمينه، روايت هاي زيادي وارد شده است.براي مثال، امام صادق (ع)مي فرمايد:"اي گروه شيعيان! شما منسوب به ما هستيد. پس براي ما زينت باشيد و هرگز براي ما عيب و نقص به شمار نياييد."( محمدباقر مجلسى، مشكوة الانوار، ص 67)

ارتباط امام با همه گروه ها

سيره امام صادق (ع)بر آن بود كه با مسلمانان، بدون توجه به فرقه و مذهبشان در ارتباط باشد. در اين باره، نيز روايت هاي بسياري وجود دارد.

"ابوجعفر محمدبن معروف هلالي "مي گويد: در 128 سالگي به حيره (مكاني نزديك كوفه) رفتم و در هنگام خلافت سفاح به حضور امام صادق (ع)رسيدم. مردم سه روز پي در پي نزد ايشان ازدحام كردند و من نتوانستم به محضر آن حضرت برسم. در روز چهارم كه مقداري اطراف امام خلوت شده بود مرا ديدند. و نزد خود فرا خواندند و به سمت مرقد اميرالمؤمنين علي (ع)رفتند. من نيز از او پيروي كردم.( دلائل الامامة، ص 115)

"اسماعيل بن مهران "مي گويد: نزد ابوعبدالله امام صادق (ع)بودم. سپس با او وداع كردم. آن سال به حج آمده بودم. چون خارج شدم، برگشتم تا سؤالي بپرسم. منزل او را پر از مردم ديدم.( الدمعة الساكبة، ج 6 ، ص 391)

"محمد بن سنان" مي گويد: "مفضل بن عمر" گفت كه من روزي به هنگام عصر در مسجد پيامبر بين قبر و منبر نشسته بودم كه "ابن ابي العوجاء" وارد شد. با او در زمينه مسائل اعتقادي به بحث پرداختم و افكار شرك آلود او مرا به شدّت ناراحت ساخت؛ به او گفتم: اي دشمن خدا! آيا در دين خدا الحاد و كفر پيشه كرده اي؟ و باري تعالي را كه خالق توست، انكار نموده اي؟

ابن ابي العوجاء پاسخ داد: اي شخص! اگر اهل كلام هستي با تو سخن گفتيم. پس اگر دليلي بياوري، از تو پيروي مي كنيم و اگر اهل كلام نيستي، پس سخني براي تو نيست. اگر تو از ياران جعفر بن محمّد هستي كه او چنين با ما سخن نمي گويد و با ما به اين صورت مجادله نمي كند. او سخنان بيشتري از آنچه تو شنيدي مي شنود، ولي در خطاب او "فحش" نيست و در جواب ما تعدي نمي كند. همانا او بردبار و عاقل و باوقار است و بدخلقي بر او عارض نمي شود.( بحارالانوار، ج 3، ص 57)

از اين حديث برمي آيد كه امام صادق (ع)رفتار محترمانه اي با مخالفان داشته و در مناظره و بحث، هيچ گاه موازين اخلاقي را فراموش نمي كرد.

منبع: کتاب سيره امام صادق (ع) در برخورد با اهل سنت- سعيد بابائى؛ [براى] مركز پژوهش هاى اسلامى صدا و سيما


شعر


معجزه‌ی عشق

قاصدک چرخ زنان از تو خبر آورده

با خودش شیشه ی عطری ز سفر آورده

آمده تا دلمان را پر امید کند

همه را با خبر از آمدن عید کند

فقط از معجزه ی عشق تـو بر می آید

شب به پایان نرسیده است سحر می آید

مکه با آمدنت حرمت بسیار گرفت

ماه از محضرتان رخصت دیدار گرفت

سال ها پیش تر از آمدنت هم بودی

علت خلق بنی آدم و عالم بودی

سر بلندیم بگوییم مسلمان توایم

عجمی زاده و پشت سر سلمان توایم

می نویسم دل خود را برکاتی بفرست

می برم نام محمد صلواتی بفرست

صابر خراسانی


انوارصبح صادق

چون از افق برآید، انوار صبح صادق

در پاى سبزه بنشین، با همدمى موافق

شد موسم بهاران ،پر لاله كوهساران

بستان پر از ریاحین، صحرا پر از شقایق

بلبل كه در غم گل، مى كرد بى قرارى

شكر خدا كه معشوق، آمد به كام عاشق

یك سو نشسته خسرو ،در بزمگاه شیرین

یك سو نهاده عذرا ،سر در كنار وامق

ابر بهار گسترد، دیباى سبز در باغ

باد از شكوفه افكند، بر روى آب قایق

بر آستان معشوق، تسلیم شو كه آن جا

صاحب دلان نهادند، پا بر سر علایق

شد وقت آن كه خوانند، حمد و ثناى معبود

شد گاه آن كه نالند، در پیشگاه خالق

از بوستان احمد، بگذر كه بلبل آن جا

بر شاخ گل سراید، وصف جمال صادق

قاسم رسا


پانوشت...

نترسیدن از مرگ و عزت نفس 

شجاعت یکی از فضایل نفسانی است و از آن به عنوان بک صفت و اخلاق پسندیده یاد می شود. در منابع مختلف شجاعت را «قوت قلب در مصاف با دشمن و تحمل دشواری های آن» تعریف کرده اند. این صفت و ویزگی اخلاقی آنقدر حائز اهمیت و مهم است که به عنوان یکی ار مولفه های انتخاب رهبران بزرگ همواره مد نظر قرار می گرفته و یکی از مهمترین ویژگی های اولیاء خداوند شجاعت و شهامت بوده است. اما به راستی چگونه می توان این صفت را در خود تقویت کرد؟ 

یکی از مهمترین مولفه هایی که می تواند شجاعت را در انسان تقویت کند، نترسیدن از مرگ است، غالباً انسان در برابر از دست دادن دارایی های خود که مهمترین آنها «جان» است هراسان شده و تمام هستی حود را می بازند. امروزه نمونه های بسیاری در دنیا مشاهده می شود که ترس از دست دادن مال و دارایی و... باعث شده انسان ها به هرخفتی دچار و گرفتار شوند.

اگر ما ایمان داشته باشیم که خداوند حافظ ما بوده و تا لحظه موعود که مرگمان فراخواهد رسید هیچ عاملی نخواهد توانست بر ما آسبی وارد کند،آن گاه خود را در برابر حصاری امن دیده و خواهیم توانست منویات حسنه ی خود را بدون هیچ ترس و واهمه ای پیاده کنیم. امام علی علیه السلام در خطبه ی 62 نهج البلاغه می فرمایند: 

«من از سوى خدا سپر محکمى دارم که مرا از حوادث حفظ مى کند، و هنگامى که اجلم فرا رسد اين سپر الهى از من دور مى شود، و مرا تسليم حوادث مى کند، در آن هنگام نه تير خطا مى رود و نه زخم بهبودى مى يابد (ولى امروز وحشتى ندارم)» (خطبه 62 نهج البلاغه)

اين تعبير، اشاره به يک واقعيت است و آن اينکه تا اجلِ نهايى انسان فرا نرسد از دنيا نمى رود;بنابراين تعيين اجل از سوى خداوند، به اين مفهوم است که اراده او بر اين قرار گرفته که فلان کس، تا فلان زمان باقى بماند و بى شک هيچ چيز در برابر اراده حقّ مقاومت نخواهد کرد. لذا مسأله اجل الهى را مى توان يک سپر محکم در برابر حوادث دانست. شبيه همين معنا کراراً در «نهج البلاغه» در کلمات قصار آمده است. خداوند در آيه يازده سوره «رعد» مى فرمايد: «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ; براى انسان مأمورانى هستند پى در پى، که از پيش رو و از پشت سر، او را از حوادث مختلف حفظ مى کنند». (سوره رعد 11)

البته این بدان معنا نیست که انسان مواظب خود نباشد و بی گدار به آب بزند، مقصود از بیان این آیات و سخنان انتقال این مفهوم و گزاره است که انسان نباید از ترسِ مرگ، عزت و شرف خود را به باد دهد، بلکه می بایست در شرایط حساس و خطرناک با توکل بر خداوند در برابر مشکلات و دشمنان ایستادگی کند چرا که به فرموده مولی الموحدین پيروزى، با دور انديشى و اراده پايدار به دست مى آيد. (ميزان الحكمه جلد 12 ص371)

والسلام علی من اتبع الهدی


برچسب‌ها: امام علی, ع, شجاعت, نترسیدن از مرگ

کلیپ «ایثار و گذشت» - نقاشی با شن / رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: بعد از اجر و ثواب بالای نماز صبح قیمتی ترین کار این است که بدون گناه دلی را شاد کنی.


برچسب‌ها: امام حسین, ع, ایثار و گذشت, مرد یهودی

عاشورا پژوهی در غرب

مقاله حاضر با هدف معرفي و شناخت تحقيقات صورت گرفته در موضوع عاشورا و عاشورا پژوهان در يکصد سال اخير در غرب نگارش يافته است. 
در نوشتار حاضر ابتدا به سير مطالعات اسلامي  و مطالعات شيعي  اشاره شده است. سپس چندتن از عاشوراپژوهان برجسته غربي و تحقيقات صورت گرفته در اين موضوع معرفي گرديده است. در ادامه پايان نامه ها و كنفرانس­هايي كه در غرب به موضوع عاشورا توجه داشته اند مورد تحقيق قرار گرفته است. شناخت وي‍ژگي هاي عاشورا پژوهي غربيان و تفاوت عاشورا پژوهي علمي  با عاشورا شناسي رسانه اي در غرب از ديگر مباحث مقاله محسوب مي­شود...


برچسب‌ها: عاشورا شناسی علمی, عاشورا پژوهی در غرب, مطالعات شیعی, خاورشناسی

هدف عالی قیام حسین (ع) از زبان خود امام

هدف عالی قیام حسین (ع) از زبان خود امام

قيام مقدس و پرشكوه امام حسين(ع)ريشه در انحراف هاى بـنيادى و اساسى در جـامعه اسلامى داشت. اين انحراف ها زائيده انحراف حكومت اسلامى از مسير اصلى خود از سقيفه به بـعد بـود. كه پس از شهادت على(ع)كلا بـه دست سلسله سفيانى و حزب ضد اسلامى اموى افتاد. بـه گواهى اسناد تاريخى, سران اين حزب هيچ اعتقادى بـه اسلام و اصول آن نداشتند(۱). و ظهور اسلام و به قدرت رسيدن پيامبر اسلام(ص)را, جلوه اى از پيروزى تـيره بـنى هاشم بـر تـيره بـنى اميه, در جريان كشمكش قبيلگى در درون طايفه بـزرگ قريش مى دانستند(۲).
و بـا يك حـركت خـزنده, بـه تـدريج در پـوشش اسـلام بـه مناصب كليدى دسـت يافتند و سرانجـام از سال چهلم هجـرى, حكومت اسلامى و سرنوشت و مقدرات امت اسلامى به دست اين حزب افتاد و پس از بيست سال حكومت معاويه, و بـه دنبـال مرگ وى, پـسرش يزيد بـه قدرت رسيد كه اوج انحراف بـنيادى, و جلوه اى آشكار از ظهور ((جاهليت نو)) در پوشش ظاهرى اسلام بود(۳).امام حـسـين(ع)نمى تـوانسـت در بـرابـر چـنين فاجـعه اى سكوت كند و احساس وظيفه مى كرد كه در بـرابـر اين وضع, اعتـراض و مخالفت كند. سخنان, نامه ها و ساير اسنادى كه از امام حسين(ع)به دسـت ما رسـيده, بـه روشنى گوياى اين مطلب اسـت. اين اسناد بـيانگر آن است كه از نظر امام, پـيشوا و رهبـر مسلمانان شـرائط و ويژگى هايى دارد كه امويان فـاقـد آنها بـودند و اسـاس انحراف ها و گمراهيها اين بود كه عناصر فاسد و غير لايق, تكيه بر مسند خلافت اسلامى و جايگاه والاى پـيامبـر زده بـودند و حاكميت و زمامدارى آنها, آثار و نتائج بـسيار تلخ و ويرانگرى بـه دنبـال آورده بود. 
چـند نمونه از تـاكيدهاى امام در اين بـاره يادآورى مى شـود: 

ويژگى هاى پيشواى مسلمانان
۱ - در نخستين روزهايى كه امام حسين(ع)در مدينه, بـراى بـيعت جهت يزيد, در فشار بود, در پاسخ وليد كه پيشنهاد بيعت بـا يزيد را مطرح كرد, فـرمود: اينك كه مسـلمانان بـه فـرمانروايى مانند يزيد گرفتار شده اند, بايد فاتحه اسلام را خواند(۴)
۲ - امام ضمن پاسخ نامه هاى كوفيان نوشت: «... امام و پيشواى مسلمانان كسـى اسـت كه بـه كتـاب خـدا عمل نموده راه قسط و عدل را در پـيش گيرد و از حـق پـيروى كرده بـا تمام وجود خويش مطيع فرمان خدا باشد.» (۵)
۳ - امام حـسـين(ع)هنگام عزيمت بـه سـوى عراق در منزلى بـنام «بيضه» خطاب به «حر» خطبه اى ايراد كرد و طى آن انگيزه قيام خود را چنين شرح داد: « مردم! پـيامبـر خدا(ص)فرمود: هر مسلمانى بـا حكومت ستـمگرى مواجـه گردد كه حـرام خدا را حـلال شمرده و پـيمان الهى را درهم مى شكند, بـا سنت و قانون پـيامبـر از در مخالفت درآمده در ميان بـندگان خـدا راه گناه و معصـيت و تـجـاوزگرى و دشـمنى در پـيش مى گيرد, ولى او در مقابـل چنين حكومتى, بـا عمل و يا بـا گفتار اظهار مخالفت نكند, بـرخـداوند است كه آن فرد(ساكت)را بـه كيفر همان ستمگر(آتش جهنم)محكوم سازد. 
مردم! آگاه باشيد اينان(بنى اميه)اطاعت خدا را ترك و پيروى از شيطان را بـر خود فرض نموده اند, فساد را تـرويج و حدود الهى را تعطيل نموده فى را(كه مخصوص بـه خـاندان پـيامبـر است)بـه خـود اختصاص داده اند و من بـه هدايت و رهبـرى جامعه مسلمانان و قيام بـر ضد اين همه فساد و مفسدين كه دين جدم را تغيير داده اند, از ديگران شايسته ترم ...» (۶)
حاكميت بـنى اميه كه امام در اين سخنان بـه گوشه هايى از آثـار سوء آن اشاره نموده, در شئون مختـلف جامعه اسلامى اثر گذاشتـه و فساد و آلودگى و گمراهى را گستـرده و عمومى ساخـتـه بـود. امام حسين(ع)در موارد متعددى انگشت روى اين عواقب سوء گذاشتـه و بـه مردم هشـدار داده اسـت كـه بـه چـند نمـونه آن اشـاره مـى شـود: 

محو سنتها و رواج بدعتها
آن حـضرت پـس از ورود بـه مكه, نامه اى بـه سران قبـائل بـصره فرستاد و طى آن چنين نوشت: «...اينك پيك خود را بـا اين نامه بـه سوى شما مى فرستم, شما را به كتاب خدا و سنت پيامبـر دعوت مى كنم, زيرا در شرائطى قرار گرفته ايم كه سنت پيامبر به كلى از بين رفته و بـدعتها زنده شده است, اگر سخـن مرا بـشنويد, شما را بـه راه راسـت هدايت خـواهم كرد...» (۷). ديگر به حق عمل نمى شود. 
حسين بـن على(ع)در راه عراق در منزلى بـه نام «ذى حـسم» در ميان ياران خود بـه پـا خـاست و خـطبـه اى بـدين شرح ايراد نمود: «پـيشامدها همين است كه مى بـينيد, جـداً اوضاع زمان دگرگون شده زشتيها آشكار و نيكيها و فضيلتها از محيط ما رخت بر بسته است و از فضيلتها جز اندكى مانند قطرات تـه مانده ظرف آب بـاقى نمانده است. مردم در زندگى پست و ذلت بارى به سر مى بـرند و صحنه زندگى, همچون چراگاهى سنگلاخ, و كم علف, به جايگاه سخت و دشوارى تبـديل شده است. 
آيا نمى بينيد كه ديگر بـه حق عمل نمى شود, و از بـاطل خوددارى نمى شود؟! در چـنين وضعى جـا دارد كه شخص بـا ايمان(از جـان خود گذشتـه)مشتـاق ديدار پـروردگار بـاشد. در چنين محيط ذلت بار و آلوده اى, مرگ را جـز سعادت; و زندگى بـا ستـمگران را جـز رنج و آزردگى و ملال نمى دانم...» (۸)

مسخ هويت دينى مردم
حاكميت زمامداران اموى و اجراى سياست هاى ضد اسلامى توسط آنان, هويت دينى مردم را مسخ كرده ارزشهاى معنوى را در جامعه از بـين برده بود. امام در دنباله سخنان خود در منزل ((ذى حسم)) فرمود: «...مردم بندگان دنيايند, دين بـه صورت ظاهرى و در حد حرف و سخن در زبـانشان مطرح مى شود, تا زمانى كه معاش و زندگى ماديشان رونق دارد, در اطراف دين گـرد مى آيند, اما زمانى كـه بـا بـلا و گرفتارى آزمايش شوند, دينداران در اقليت هستند.»

پيام جاويد قيام امام حسين(ع)
پيام قيام با شكوه سيدالشهداء(ع)منحصر به آن زمان نيست, بلكه اين پـيام، پـيامى جاويد و ابـدى است و فراتـر از محدوده زمان و مكان است, هرجا و در هر جامعه اى كه به حق عمل نشود, و از بـاطل خوددارى نشود, بدعتها زنده, و سنتها نابـود شود, هرجا كه احكام خدا تغيير و تحريف يابد و حاكمان و زمامداران بـا زور و ستمگرى بـا مردم رفتـار كنند, در هر جـامعـه اى كه ويژگى هاى جـاهليت را داشته باشد آن جامعه, جامعه اى يزيدى بـوده, و مبـارزه و مخالفت بـا مفاسد و آلودگى ها و آمران و عاملان آنها, كارى حـسينى خواهد بود.



پی نوشتـــها:
۱ - سـيدعـليخـان مدنى, الدرجـات الرفيعـه, ص ۲۴۳, ابـن ابـى الحديد, شرح نهج البلاغه, ج۸, ص ۲۵۷ - مسعودى, مروج الذهب, ج۳, ص ۴۵۴ ضمن شرح حال ماءمون عباسى. 
۲ - ابن ابى الحديد, همان كتاب, ج۹, ص ۵۳(خطبه ۱۳۹) و نيز ج۲, ص ۴۴ - ۴۵ - ابن عبـدالبـر, الاستيعاب فى معرفه الاصحاب(در حاشيه الاصابه)ج۴, ص ۸۷. 
۳ - نگاه كنيد به: امام حسين(ع) و جـاهليت نو, جـواد سليمانى, قم, انتشارات يمين. 
۴ - سيد بن طاووس, اللهوف فى قتلى الطفوف, ص ۱۱. 
۵ - طبرى, تاريخ الامـم والـمـلـوك, ج۶, ص ۱۹۶ - شـيخ مـفـيد, الارشاد, ص ۲۰۴. 
۶ - طبرى, همان كتاب, ص ۲۲۹ - ابـن اثير, الكامل فى التاريخ, ج۴, ص ۴۸. 
۷ - طبرى, همان كتاب, ص ۲۰۰. 
۸ - حسن بـن على بـن شعبـه, تحف العقول, ص ۲۴۵ - طبـرى, همان كتاب, ص ۲۳۹.


برچسب‌ها: امام حسین, ع, نهضت عاشورا, کربلا

پژوهشی پیرامون مباهله

پژوهشی پیرامون مباهله

در سال دهم هجری (632 م) که پایه های حکومت اسلام کاملاً مستحکم شده بود، پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) به موازات مکاتبه با سران دولِ جهان و مراکز مذهبی، نامه ای نیز برای اسقف نجران «ابو حارثه» فرستاد و اهالی آن منطقه را به اسلام دعوت کرد.

متن این نامه بدین شرح است:

به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب. این نامه ای است از محمد پیامبر (ص) و فرستاده خدا به اسقف نجران. خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش و شما را از پرستش و عبادت بندگان به پرستش خدا دعوت می کنم؛ شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و تحت ولایت خداوند در آیید و اگر این دعوت را نمی پذیرید، باید به حکومت اسلامی جزیه (مالیات) بپردازید، وگرنه با شما اعلام جنگ می کنم. والسلام.

فرستادگان حضرت محمد (ص) وارد نجران شده و نامه حضرت را به اسقف نجران دادند. اسقف نامه را با دقت خواند. وقتی از محتوای نامه مطلع شد، وحشت عجیبی سراپای وجودش را فرا گرفت. شخصی را نزد «شرحبیل بن وداعة»، که شخصی با درایت و کاردان بود، فرستاد و او را به خدمت فرا خواند و نظر او را درباره نامه پیامبر جویا شد. شرحبیل گفت: ما مکررا از پیشوایان مذهبی مان شنیده ایم و به این مطلب یقین داریم که خداوند به حضرت ابراهیم وعده داده است که نبوت را از نسل اسحاق به فرزندان اسماعیل منتقل کند و هیچ بعید نیست که محمد همان پیامبر موعود باشد. با این حال، این یک مسئله مذهبی و مربوط به نبوت است و من در این گونه مسائل نظری ندارم؛ اگر از امور دنیوی بود، بدون شک اظهار نظر می کردم و از هیچ گونه تلاشی فروگذار نمی کردم.

اسقف به دنبال دو نفر دیگر به نام های «عبدالله بن شرحبیل» و «جبار بن فیض» فرستاد و نظر آنها را نیز جویا شد. آنها نیز همان پاسخ شرحبیل را تکرار کردند.

نگرانی اسقف بیشتر شد و دستور داد ناقوس ها را به صدا در آوردند...